عمر کوتاه
عمر کوتاه
مجموعه: شهر حکایت
می.گویند: روزی یکی از انبیای الهی در گذر خود به مردی پیر و فرتوت برخورد که برای خود جایگاهی در بالای درختی کهن سال ساخته بود و در آن به عبادت خدا مشغول بود. سر سخن را با او باز کرد و در نهایت پرسید: حالا چرا اینجا زندگی می.کنی؟
گفت: جوان که بودم در عالم رؤیا به من خبر دادند که بیش از 900 سال زندگی نخواهم کرد، لذا حیفم آمد که این عمر کوتاه را به جای عبادت، در راه ساختن خانه و کاشانه تلف کنم.
آن نبی گفت: اما به من خبر رسیده که زمانی خواهد رسید که در آن زمان مردمان بیش از 80 یا 90 سال عمر نخواهند کرد اما برای خود قصرها و برج.ها می.سازند.
او گفت: ای بابا، اگر عمر من 90 سال بود که آن را با یک سجده سپری می.کردم.
منبع:funpatogh
گنجینه مثل ها و حکایاتحکایت بهلول و آب انگور بعد از مرگبهلول و شيخ جنيد بغدادحکایت حلوافروش و مشتری حکایت خواندنیحکایت خواندنی ایثار و شکر