لطیفههای خواندنی
لطیفههای خواندنی
مجموعه: سرگرمی کودکان
مردی بالای درخت رفت. گفتند: برای چه به بالای درخت می روی؟ گفت: آخر می خواهم توت بخورم. گفتند: این که درخت چنار است، توت ندارد. گفت: توت داخل جیبم است. کار کردنپرویز: مامان می شود من امروز ظرف ها را بشویم؟مادر: نه پسرم، این کار من است. چرا می خواهی کمکم کنی؟پرویز: آخر امروز آقا معلم گفته من توی ریاضی ضعیف هستم. باید در خانه کار کنم. منتظر من نباشیدخانم خدمتکار جدیدش را صدا کرد و گفت: اینو باید بدونی که هر روز ساعت ۸ صبح صبحانه می خورم.
خدمتکار گفت: پس اگر من ساعت ۸ بیدار نشده بودم، منتظرم نشوید!؟ دعوادو جوجه با هم دعوایشان شد. جوجه ای که شکست خورده بود گفت: حیف که جوجه ای، وگرنه آنقدر می زدمت که تا صبح زار زار جیک جیک کنی! تقلید صدااولی: من به قدری در تقلید صدای مرغ مهارت دارم که وقتی صدای مرغ در می آورم، همه جوجه هایی که در اطراف من هستند،می دوند دورم جمع می شوند.دومی: این که چیزی نیست، من نصف شب ها که صدای خروس را تقلید می کنم، خورشید طلوع می کند. علت دستگیریقاضی: خب، بگو این دفعه برای چه تو را دستگیر کرده اند؟متهم: جناب قاضی! برای این که پیر شده ام و دیگر نمی توانم مثل سابق فرار کنم. ظرفیت آسانسوریکی سوار آسانسور می شه می بینه نوشته «ظرفیت دوازده نفر» با خودش می گه عجب بددبختی ها، حالا من یازده نفر دیگه رو از کجا بیارم!! منابع:کتاب قهقهه ممنوع
کتاب لطیفه های بامزهتبیان
سرگرمی های کودکانهبازی های خلاقانه برای کودکان ۲ سالهخنده بارون (لطیفه های کودکانه)شعر کودکانه من و خواهرم قصه ی رودخانه ی تنهاچشمک بزن ستارهکاردستی عروس دریایی