اشعار خسرو گلسرخی
اشعار خسرو گلسرخی
مجموعه: شعر و ترانه
اشعار خسرو گلسرخی و سهراب صمصامی
تساویمعلم پای تخته داد می زدصورتش از خشم گلگون بودو دستانش به زیر پوششی از گردپنهان بودولی آخر کلاسی هالواشک بین خود تقسیم می کردندوان یکی در گوشه ای دیگر جوانان را ورق می زدبرای آنکه بی خود های و هو می کرد و با آن شور بی پایانتساوی های جبری رانشان می دادخطی خوانا به روی تخته ای کز ظلمتی تاریکغمگین بودتساوی را چنین بنوشتیک با یک برابر هستاز میان جمع شاگردان یکی برخاستهمیشه یک نفر باید به پا خیزدبه آرامی سخن سر دادتساوی اشتباهی فاحش و محض استمعلممات بر جا ماندو او پرسیدگر یک فرد انسان واحد یک بود ایا بازیک با یک برابر بودسکوت مدهوشی بود و سئوالی سختمعلم خشمگین فریاد زدآری برابر بودو او با پوزخندی گفتاگر یک فرد انسان واحد یک بودآن که زور و زر به دامن داشت بالا بودوانکه قلبی پاک و دستی فاقد زر داشتپایین بوداگر یک فرد انسان واحد یک بودآن که صورت نقره گونچون قرص مه می داشتبالا بودوان سیه چرده که می نالیدپایین بوداگریک فرد انسان واحد یک بوداین تساوی زیر و رو می شدحال می پرسم یک اگر با یک برابر بودنان و مال مفت خواراناز کجا آماده می گردیدیا چه کس دیوار چین ها را بنا می کرد ؟یک اگر با یک برابر بودپس که پشتش زیر بار فقر خم می شد ؟یا که زیر صربت شلاق له می گشت ؟یک اگر با یک برابر بودپس چه کس آزادگان را در قفس می کرد ؟معلم ناله آسا گفتبچه ها در جزوه های خویش بنویسیدیک با یک برابر نیست
(خسرو گلسرخی)
دشمن و خلقاو سوار آریا – بنز استتوبر دوچرخهتکیه گاه اوست غربیتکیه گاه توست خلقاوست یک تنتوهزاران ، صد هزاران تنپا بزنپا بزن ای قدرت خلقپا بزن بر چرخ و بر دندهانتهای رهتویی پیروزاوست بازنده(خسرو گلسرخی)
تا آفتابی دیگر… »»تا آفتابی دیگررهروان خسته را احساس خواهم دادماه های دیگری در آسمان کهنه خواهم کاشتنورهای تازه ای در چشم های مات خواهم ریختلحظه ها را در دو دستم جای خواهم دادسهره ها را از قفس پرواز خواهم دادچشم ها را باز خواهم کردخواب ها را در حقیقت روح خواهم داددیده ها را از پس ظلمت به سوی ماه خواهم خواندنغمه ها را در زبان چشم خواهم کاشتگوش ها را باز خواهم کردآفتاب دیگری در آسمان لحظه خواهم کاشتلحظه ها را در دو دستم جای خواهم دادسوی خورشیدی دگر پرواز خواهم کرد
(خسرو گلسرخی)
صبح »»دگر صبح است و پایان شب تار استدگر صبح است و بیداری سزاوار استدگر خورشید از پشت بلندی ها نمودار استدگر صبح استدگر از سوز و سرمای شب تاریک ، تن هامان نمی لرزددگر افسرده طفل پابرهنه ، از زبان مار در شب ها نمی ترسددگر شمع امید ما چو خورشیدی نمایان استدگر صبح استکنون شب زنده داران صبح گردیدهنخوابید ، جنگ در پیش استکنون ای رهروان حق ، شب تاریک معدوم استسفیدی حکم و در دادگاهش هر سیاهی خرد و محکوم استکنون باید که برخیزیم و خون دشمنان تا پای جان ریزیمدگر وقت قیام است و قیامی بر علیه دشمنان استسزای حق کشان در چوبه ی دار استو ما باید که برخیزیمدگر صبح استچنان کاوه درفش کاویانی را به روی دوش اندازیمجهان ظلم را از ریشه سوزانده ، جهان دیگری سازیمدگر صبح استدگر صبح است و مردم را کنون برخاستن شایدنهال دشمنان را تیغ ها بایدکه از بن بشکند ، نابودشان سازداگر گرگی نظر دارد که میشی را بیازاردقوی چوپان بباید نیش او ببندداگر غفلت کند او خود گنه کار استدگر صبح استدگر هر شخص بیکاری در این دنیای ما خوار استو این افسردگی ، ناراحتی ، عار استدگر صبح است و ما باید برافروزیم آتش رابسوزانیم دشمن راکه شاید همره دودش رود بر آسمان شیطانو یا همراه بادی او شود دور از زمین هادگر صح استدگر روز تبه کاران به مثل نیمه شب تار است
(سهراب صمصامی)
منابع:
iran-forum.ir
noormags.ir
گلچینی از شعر و ترانه هااشعار زیبا و عاشقانه(۲)اشعار زیباو خواندنی رودکی۳ شعر زیبا از پابلو نرودااشعار زیبای فروغ فرحزاد (۵)اشعار زیبای فروغ فرخزاد بیتوتهیِ کوتاهیست جهان(احمد شاملو)