اشعار شهادت حضرت علی اصغر (ع)
اشعار شهادت حضرت علی اصغر (ع)
مجموعه: شعر و ترانه
نوحه شهادت حضرت علی اصغر
لا لالا لالا لالایی ، گل سرخ بابایی
داری ساز جدایی می زنی ، میزنی
شد مادرت زار و محزون ، آسمون می باره خون
داری روی دستم جون میکنی ، میکنی
با زبون خشکت اصغرم ، داری با لبها بازی میکنی
امونتو برده تشنگی ، جلو چشام تلذی مکینی
لالا ، گل پریشونم
لالایی میخونم
بخواب علی جونم
علی لای لای لای
از غم تو بی سامونم ، نمی باره بارونم
واسه طفل بی جونم ، مضطرم ، مضطرم
دل ، زده بیرون از سینه ، آخه داغت سنگینه
رد خون رو زمینه ، اصغرم ، اصغرم
بیا سرتو بالا بگیر نبینم آویزون بشه سرت
الهی بمیره حرمله زده سه شعبه توی حنجرت
لالا ، گلم شدی پرپر
داره میشه آخ
خاک عزا بر سر
علی لای لای لای
آه عمر گل چه کوتاهه ، داری میری شیش ماهه
شب تلخی تو راهه ، مادره مادره
من میشم آخر سرگردون ، توی دشت و بیابون
خوبه باز رو سرهامون معجره معجره
من و توی کوفه می برن میون کوچه ها کشون کشون
جلو چشای عمو دارن ما رو به همدیگه میدن نشون
لالا ، ندیدی مادر رو
روضه ی معجر رو
بابای بی سر رو
علی لای لای لای
شاعر:مظاهر کثیری نژاد
نوحه برای شهادت حضرت علی اصغر
بابایی نبینم که تو پریشونی
بی حالی و نیستش ب تن تو جونی
دعامه عزیزم زنده بمونی
ای وای بخدا ازت شرمندم
ای وای اگه بمیری من مردم
ای وای منو میسوزونه این غم
شبیه گل پرپری
با خندت دل میبری
بمونُ جلو دشمنا
برام کن علی اکبری !
لالایی علی اصغر
لالالالالالا که موقع خوابه
دیدن گلوس تو برام عذابه
تیری که به تو خورد در عوض ابه
ای وای همه ارزوم رفت بر باد
ای وای ناراحتمو دشمن شاد
ای وای نمیبرم هیچ وقت از یاد
رو دستم ناله ها زدی
تو خونت دست و پا زدی
با کارات علی اصغرم
اتیش به دل ما زدی
لالایی علی اصغر …
زارمو پریشون تو وسط میدون
جون بابا واکن چشاتو علی جون
منو خجل از رو ربابه نگردون
ای وای پدر تو شد بیچاره
ای وای غمی توی سینش داره
ای وای گلوتو زدن شد پاره
تنت رو علی تا حرم
زیر این عبا میبرم
الهی نبینه کسی
دو چشمای خیس و ترم
لالایی علی اصغر
شاعر : یاسین زندی
اشعار شهادت حضرت علی اصغر
مادری فریاد می زد العطش ، اصغرم بنموده غش
قطره آبی کو که تر سازم لبش ، اصغرم بنموده غش
مـادری فـریـاد می زد آب آب
تشنگی بُرده ز طفلم تاب تاب
شعـر لالایی نمی خواهد علـی
رفته دیگر از دو چشمش خواب خواب
آب آب آب آب اصغرم بنموده غش
آب آب آب آب ای عموجان العطش
قطره ای دیگر نمانـده در سبو
غصـّه گـردیـده هـوای آرزو
العطش فریـاد هر کودک شده
العجـل ای باوفـا ، سقـّا عمو
مادری فریاد می زد العطش ، اصغرم بنموده غش
دم به دم آیـد صـدای مـادری
نـالــه واحـســرتِ دردآوری
ساقیِ طفلان کجایی؟، العطش
خیمـه ها دیگـر ندارد یـاوری
آب آب آب آب اصغرم بنموده غش
آب آب آب آب ای عموجان العطش
آب نوشین گشته نایاب از جفا
برده از رخسـار طفـلانم صفا
ای علـمـبـردار با غیـرت نمـا
وعـده آبــی که دادی الوفـا
مادری فریاد می زد العطش ، اصغرم بنموده غش
مادری فریاد می زد العطش ، اصغرم بنموده غش
قطره آبی کو که تر سازم لبش ، اصغرم بنموده غش
کو نم آبـی که لعلـش تر شود ؟
نالـه های العطـش کم تر شود
تا نبینـم گـریـه های اصغـرم
کودک شش ماهه بی مادر شود
آب آب آب آب اصغرم بنموده غش
آب آب آب آب ای عموجان العطش
سایه افکنده عطش بر کودکان
آتـش افتـاده به جان تشنگان
هر یکی لب تشنه سویی می رَود
الامـان از این بـلای بی امان
مادری فریاد می زد العطش ، اصغرم بنموده غش
رفت و در خیمـه نیامد میرِ آب
تا نمایـد کـودکـان را سیرِ آب
داغ عمـو شد به جان تشنگان
غصه ای سنگین تر از تأثیر آب
آب آب آب آب اصغرم بنموده غش
آب آب آب آب ای عموجان العطش
سروری با سوز و آه و چشم تر
نوحه ای دیگر سرودی مختصر
شرح حال مادری بشکسته دل
قصـه آب و ربـاب و یک پسر
مادری فریاد می زد العطش ، اصغرم بنموده غش
شاعر : محمدرضا سروری
گردآوری:بخش فرهنگ و هنر بیتوته