

آنا ماریا اُرتزه، رمان نویس و شاعر
مجموعه: هنر و هنرمند
بیوگرافی آنا ماریا اُرتزه شاعر ایتالیایی
مآنا ماریا اُرتزه یکی از سه زن نویسنده زن بزرگ و مطرح ایتالیا در قرن بیستم بود. ایشان زاده ۱۴ ژوئن ۱۹۱۴ در رُم و درگذشته ۱۰ مارس ۱۹۹۸ در شهر راپالو هستند. وی اغلب با مجموعه داستان «دریا ناپل را نمیبوسد» شناخته میشود؛ مجموعهای که در آن وضعیت مردمان ناپل بعد از جنگ جهانی دوم روایت شده است.
گرچه او موفق به کسب جوایز متعددی از جمله استرگا (Premio Strega) در زمان حیاتش شد، اما روابطش با منتقدان ادبی همواره پرتلاطم بود. گاه از سوی آنها مورد تحسین قرار گرفت، گاه به شدت نقد شد و در دورههای بسیاری هم هیچ خبری از او در رسانهها و محافل ادبی نبود. او در یکی از نامههایش به یک دوست شاعر مینویسد: بیت ساختن در مورد شعر درست نیست، زیرا هیچگاه نمیتوان پُشت میز تحریر نشست و برای ساختن یک شعر تصمیم گرفت، تنها بستگی به الهام، هیجانات و لحظه دارد، افراد بسیاری وجود دارند که حتی رابطهای با مدرسه نداشتهاند، و تنها راهنمایشان مطالعه گلچینهای شعر بوده است.
اُرتزه در دوران پایانی عمر و بعد از مرگ، بیش از همیشه شناخت شد و منتقدان بر جایگاه والای او در محافل ادبی ایتالیا تاکید کردند. سه مجموعه شعر، رمان و داستان های کوتاه از او چاپ شده است. شهرت آنّا ماریا اُرتزه بخاطر رمان های اوست؛ «ملکه دفن شده»، «ماه روی دیوار»، «روزهای آسمان»، «رمانها و حادثهها» و «فقیرها و سادهها» از جمله آثار آنا ماریا اورتزه هستند. فیلم «پیکر آبی» ساخته «آلیچه روهرواشر» از رمانی به همین نام، نوشته اورتزه اقتباس شده است. همچنین مجموعهای از داستانهای اُرتزه، در کتابی با عنوان «دریا ناپل را نمیبوسد» با ترجمه حاتمی از سوی نشر افسون خیال منتشر شده است.
شعر زیبای (Le Stagioni Sono Passate) از این شاعر و ترجمه ی آن:
فصلها سپری شدندفصلها تقریباًرقصان سپری شدند، صد بار.گلبرگهای سرخ خشک شده،و چند برگِ سردِ نقرهای دارم:شاید که فصلها باز نگردند.من چقدر گریه کردم، بعد چقدر خندیدمدر آن رقصِ شادی؛ اما بعد،خسته، گفتم: رهایم کنید. و اینکآنها دیگر نیستند.زمستان نیست نه حتی تابستان،نه خزان و نه بهار(بدرود، دانههای برف،بدرود، نوازشهای آپریل،دریاهای آبی، جنگلهای طلائی)و نه صبح است و نه عصراما اگر من با انگشت سنگی را لمس کنمباز هم آفتابِ ولرم را روی آنسنگِ بیچاره حس میکنم،و فکر میکنم که حیات منخواهر آن است. یک ستارهمیآید، و به من سلام نمیکند.دیگر هیچ کس مرا نمیشناسد.
Le Stagioni Sono Passate
a, cento volte.zquasi in danHo dei Poveri Petali di rosa, ho qualche Fredda foglia argentata:non so se torneranno piu.a’ma poi, stanca:lasciatemi, dissi.zed ora Io quanto piansi ,quanto poirisi dentro quell’ilare danesse non ci sono piu.zurri, boschi dorati) Non e inverno ne estate, ne autunno ne qrimavera(addio, falde di neve, addio, carezzezd’aprile mari aenon e mattina ne sera.Ma s io tocco un sasso col ditoancora sento tiepido il sole,su quel povero sasso.e penso che la mia vita gli e sorella.Una stella Viene, e non mi saluta.Nessuno mi conosce piu.
گردآوری:بخش فرهنگ و هنر بیتوته
مترجم:زانکۆ یاری
از دنیای هنر و هنرمندان بیشتر بدانیدباربد موسیقیدان بزرگ دوره ساسانیبیوگرافی امید (خواننده)بیوگرافی حافظ ناظری + عکسبیوگرافی رسول نجفیانبیوگرافی رضیالدین آرتیمانیبیوگرافی زنده یاد مهدیه الهی قمشهای