اشعاری زیبا از حسین پناهی (۲)
اشعاری زیبا از حسین پناهی (۲)
مجموعه: شعر و ترانه
چه مهمانان بی دردسری هستند مردگاننه به دستی ظرفی را چرک می کنندنه به حرفی دلی را آلودهتنها به شمعی قانعندو اندکی سکوت…
جاودانگی عشقبه آتش نگاهشاعتماد نکن !لمس نکن !به جهتی بگریز که بادها خالی از عطر اویند،به سرزمینی بی رنگ !بی بو و ساکتآری، بگریز و پشت ابدیت مرگ پنهان شو !اگر خواستار جاودانگی عشقی
شعر ابلهسنگ اندیشه به افلاک مزن دیوانهچونکه انسانی و از تیره سرتاسانیزهره گوید که شعور همه آفاقی تومور داند که تو بر حافظه اش حیرانیدر ره عشق دهی هم سر و هم سامان راچون به معشوقه رسی بی سر و بی سامانیراز در دیده نهان داری و باز از پی رازکشتی دیده به طوفان خطر میرانیمست از هندسه ی روشن خویشی مستیپشت در آینه در آینه سرگردانیبس کن ای دل که در این بزم خرابات شعورهر کس از شعر تو دارد به بغل دیوانیلب به اسرار فروبند و میندیش به رازور نه از قافله مور و ملخ درمانی
بیشتر بخوانید: چند شعر کوتاه از شاعران مشهور ایران
شاعری که اندره مالرو بودآزاد، جسور، شادآن سان که کودکی یتیم در اولین روز مرگ پدرشگل باران بوسه و سلام و دلداری میشود!در اولین دیداربا کلام تو این خواب ها را تعبیر شده خواهم یافت!با گرما و خیالیا سرما و عشقپیش کش آن که عطرش ملکه ی همه عطرهاستیک لبخنددو تار مووسه سلاماین چنین جهان در چشمان کهنه ام تازه میشوددر نور باران گور ساده ام
پروانهاین همه نفیدرد جان فرسای دگردیسی جهان استبر جان هنر،تا از کرم کور بی دست و پاپروانه ای بسازدهزار رنگ!
میآید هاشب و روزت همه بیدارکه آید شاید،کور شد دیده بر اینکوره ره شاید ها.شاید ای دلکه مسیحا نفستآمد و رفت،باختی هستی خودبر سر میآید ها
لعنتبر گردن عشق ساده امکه انگشترش نخی ست،گلوبند زمردین شعر مراباور نمیکند کسی …لعنت به شعر و من!
فیلانهوقتی ما آمدیماتفاق، اتفاق افتاده بود!حالهرکسبه سلیقه خود چیزی میگویدو در تاریکی گم میشود.
بازیما تماشا چیانی هستیمکه پشت درهای بسته مانده ایم!دیر امدیم!خیلی دیر…پس به ناچارحدس میزنیم،شرط میبندیم،شک میکنیم …و آن سوتردر صحنهبازی به گونه ای دیگر در جریان است.
من و پروانهپا برهنه با قافله به نا معلوم میرومبا پاهای کودکی ام!عطر پریکه هامسحور سایه ی کوهکه میبرد با خود رنگ و نور را!پولک پای مرغکفش نوکیف نوجهان هراسناک و کهنهوآه سوزناک سگ!سال های سال است که به دنبال تو میدومپروانه زرد،وتو از شاخه ی روز به شاخه ی شب میپریو همچنان..
شبنمبه شبنمیمیماند آدمیو عمر چهل روایتش،به لحظه رویت نوربر سطح سبز برگیمیلغزد و بر زمین میچکد….تا باری دیگرو کی؟و چگونه؟و کجا؟
چنین میاندیشمایستاده و آرامبه سمت آینه میخزمبا اظطراب دلهره آور تعویض چشم هاوتازه میشود دلاز تماشای دو مروارید درخشانبر کیسه پاره پوره ی صورتم.جهان پر از لبخند و پروانه سفید بود!!!!!!کدام بود؟این آینده کدام بود که بهترین روزهای عمر راحرام دیدارش کردم؟
باد ما را با خود بردبادپرده ها را آرام تکان میدهدو مابچه های خوش باور لب ریز از اضطراب و امید!زوایای نیمه روشن را به هم نشان میدهیم
منبع: hosseinpanahi.ir
گلچینی از شعر و ترانه هاشعر سیاه (حسین پناهی)آتش عشق(حمید مصدق)اشعار شهادت امام جعفر صادق(ع)-۲اشعار پرپر (فریبا شش بلوکی)اولین روز دبستان بازگرد (محمد علی حریری جهرمی)روزی که نگاهم به تو نسرین بدن افتد (دهقان سامانی)