اشعار اسماعیل نواب صفا
اشعار اسماعیل نواب صفا
مجموعه: شعر و ترانه
اشعار اسماعیل نواب صفا
اسماعیل نواب صفا (۲۹ اسفند ۱۳۰۳ کرمانشاه – ۱۹ فروردین ۱۳۸۴ تهران)، نویسنده، محقق، شاعر و ترانه سرای معروف و برجستهٔ ایرانی بود. سرانجام چراغ عمر پر فروغ و پر افتخار استاد اسماعیل نوّاب صفا در ساعت ۱۱ صبح روز جمعه ۱۹ فروردین ماه سال ۱۳۸۴ به خاموشی گرائید و پیکر ایشان در قطعه هنرمندان واقع در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.
به عشق هر که دل بستم، از اول خصم جانم شد
به هر کس مهر کردم، عاقبت نامهربانم شد
کسی از راه دلسوزی، نزد بر آتشم آبی
وفای شمع را نازم، که عمری همزبانم شد
رهایی نیست مقدورم، ز بند عشقش ای ناصح
من آن صیدم کز اول دام صیاد آشیانم شد
به دستش تا سپردم دل، چو لاله داغدارم کرد
به پایش تا فشاندم جان، چو نرگس سرگرانم شد
هزاران خون دل خوردم که بینم بی رقیب او را
چه سود از خلوت وصلش که شرمم پاسبانم شد
“صفا” می سوخت چون پروانه و می گفت دلشادم
که همچون شمع، روشن در جهان راز نهانم شد
اشعار اسماعیل نواب صفا
ای جوانی
رفتی ز دستم ، در خون نشستم
جوانی، کجایی
چرا رفتی که من بر تو عهدی نبستم
غم پیری ، نبود دیری ، که در هم شکستم
چه امید به کف داده ام رایگانی
کنون حسرت برم روز و شب بر جوانی
نه هوشیار و نه مستم
ندانم که چه هستم
جوانی چو رفتی تو ز دستم
ندیدم سود از جوانی در زندگانی
چه حاصل از زندگانی دور از جوانی
جفا کن که بودم دردا که دیدم از مهربانان ، نامهربانی
غمت را نهفتم در سینه اما با کس نگفتم راز نهانی
ندیدم سود از جوانی در زندگانی
چه حاصل از زندگانی دور از جوانی
چو این دل به نشا دادم
که چون جویم از رهابم
امیدم کجایی ، کجایی
اگر در برم نیایی
بسازم با سوز هجران و داغ جدایی
غزلیات اسماعیل نواب صفا
مرغی که هراسی ز قفس داشته باشد
خاموش از آن به که نفس داشته باشد
بیدار شو، ای غرّه ی ایّام که هر صبح
شام سیهی نیز ز پس داشته باشد
چابُک نرود قافله سالار جوانی
گر گوش به فریاد جَرَس داشته باشد
آن نغمه گر عشق که دمساز مسیحاست
حیف است که آهنگ هوس داشته باشد
ای عشق بلاخیز، به غیر از تو «صفا» نیز
امید محبت به چه کس داشته باشد
دلی کز آتش عشقی نسوزد سوختن دارد
لبی کز عاشقی حرفی نداند دوختن دارد
از آن در آتش عشق تو گریانم که می دانم
میان آب و آتش شمع محفل سوختن دارد
نیاموزی چو من ای لاله رخ درس وفا هرگز
که با خون جگر درس وفا آموختن دارد
منوّر کرده ام با شمع جانم راه جانان را
به پیش پای جانان شمع جان افروختن دارد
«صفا» در دل به غیر از مِهر مهرویان نیندوزد
که در ویرانه ی دل گنج عشق اندوختن دارد
گردآوری:بخش فرهنگ و هنر بیتوته
گلچینی از شعر و ترانه هااشعار زیبا و عاشقانه(۲)اشعار زیبای جامی اشعار زیبای فروغ فرخزاد اشعار زیبای نیمایوشیج اشعار زیبای پاییزیشعر کوچه فریدون مشیری و جواب هما میرافشار