اشعار زیبای یغما گلرویی
اشعار زیبای یغما گلرویی
مجموعه: شعر و ترانه
اشعار زیبای یغما گلرویی
یغما گلرویی (زادهی ۶ مرداد ۱۳۵۴) ترانهسرا، شاعر، نویسنده و مترجم ایرانی است. خسته شدم، رؤیایی دارم، ستاره، ضیافت و کوچه ملی از جمله آثار هستند.
بارون و دوست دارم هنوز
چون تو رو یادم میاره
حس میکنم پیش منی
وقتی که بارون میباره
بارون و دوست دارم هنوز
بدون چتر و سرپناه
وقتی که حرفای دلم
جا میگیرن توی یه آه
شونه به شونه میرفتیم
من و تو تو جشن بارون
حالا تو نیستی و خیسه
چشمای من و خیابون
بارونو دوست داشتی یه روز
تو خلوت پیاده رو
پرسه پاییزی ما
مرداد داغ دست تو
بارون و دوست داشتی یه روز
عزیز هم پرسهی من
بیا دوباره پا به پام
تو کوچهها قدم بزن
شونه به شونه میرفتیم
من و تو تو جشن بارون
حالا تو نیستی و خیسه
چشمای من و خیابون
ترانه سرا:یغما گلرویی
شعرهای یغما گلرویی
کوچه ملی
هنوز عکس فردین رو دیوارشه
هنوز پرسه تو لاله زار کارشه
تو رویاش هنوزم بلیط میخره
میگه این چهارشنبه رو میبره
تو جیباش بلیطای بازندگی
روی شونه هاش کوه این زندگی
حواسش تو سی سال پیش گم شده
دلش زخمی حرف مردم شده
سر کوچه ملی یه مرده یه مرد
که سی ساله این ساعتش یخ زده
نمیدونه دنیا چه رنگی شده
نمیدونه کی رفته کی اومده
سرکوچه ملی یه مرده یه مرد
توی پالتوی کهنه عهد بوق
داره عابرارو نگاه میکنه
که رد میشن از کوچه های شلوغ
هنوز عکس فردین به دیوارشه
خراباتی خوندن هنوز کارشه
یه عالم ترانه تو سینش داره
قدم هاشو تو لاله زار میشمره
دلش از تئاترای قصه پره
چشاش از نگاهای خسته پره
هنوز فکر چهارشنبه بردنه
یه عمره که باختاشو رج میزنه
سرکوچه ملی یه مرده یه مرد
که سی ساله این ساعتش یخ زده
نمیدونه دنیا چه رنگی شده
نمیدونه کی رفته کی اومده
سرکوچه ملی یه مرده یه مرد
توی پالتوی کهنه عهد بوق
داره عابرارو نگاه میکنه
که رد میشن از کوچه های شلوغ
ترانه: یغما گلرویی
ترانه های یغما گلرویی
نبودن تو …
خلخالی از بوسه می بستم به پایت
اگر اینجا بودی
و طعم تازه می گرفت زنده گی ام
با دو شاه بلوط چشمانت …
اگر اینجا بودی
تقویم رومیزی ام را دور می انداختم
و می گذاشتم ساعت دیواری به خواب رود
پس میزان می کردم زنده گی ام را با نفس های تو
و هیچ عزا و عید و جمعه ای تعطیل نمی کرد
علاقه ی مرا …
اما تو اینجا نیستی
و تقویم من از عزا لبریز است!
تو اینجا نیستی
و زنگ ساعت دیواری
ناقوس مرگ را تداعی می کند!
پس می پژمرند بوسه هایی که برایت می فرستم
در فاصله میان خانه هامان
چرا که
تو اینجا نیستی …
کاش می دانستی
که نبودن تو
نابودی من است!
شاعر: یغما گلرویی
شعرهای یغما گلرویی
خواهش میکنم
آنقدر بی خیال از بازنگشتنت گفتی،
که گمان کردم سر به سر این دل ساده میگذاری!
به خودم گفتم
این هم یکی از شوخیهای شاد کننده توست!
ولی آغاز آواز بغض گرفته من،
در کوچههای بی دارو درخت خاطره بود!
هاشور اشک بر نقاشی چهرهام
و عذاب شاعر شدن در آوار هر چه واژه بیچراغ!
دیروز از پی ِ گناهی سنگین، گذشته را مرور کردم!
از پی ِ تقلبی بزرگ، دفاتر دبستان را ورق زدم!
باید میفهمیدم چرا مجازاتم کردهای!
شاید قتل ِ مورچههایی که در خیابان
به کف کفش من میچسبیدند،
این تبعید ناتمام را معنا کند!
یا شیشه ای که با توپ سه رنگ من،
در بعدازظهر تابستان هشت سالگی شکست!
یا سنگی که با دست من
کلاغ حیاط خانه مادربزرگ را فراری داد!
یا نفرین ناگفته گدایی، که من
با سکه نصیب نشده او برای خودم بستنی خریدم!
وگرنه من که به هلال ابروی تو
در بالای آن چشمهای جادویی جسارتی نکردهام!
امروز هم به جای خونبهای آن مورچهها
ده حبه قند در مسیر مورچه های حیاطمان گذاشتم!
برای آن پنجره قدیمی شیشه رنگی خریدم!
یک سیر پنیر به کلاغ خانه مادربزرگ
و یک اسکناس سبز به گدای دربدر خیابان دادم!
پس تو را به جان جریمه این همه ترانه
دیگر نگو بر نمیگردی
شاعر: یغما گلرویی
گرداوری:بخش فرهنگ و هنر بیتوته
گلچینی از شعر و ترانه هاتصور کن/ یغما گلروییاشعار خواندنی یغما گلروییاز خانه بیرون بیا! (یغما گلرویی)از دل برود هر آنکه از…(یغما گلرویی)