اشعار زیبا و برگزیده سیمین بهبهانی
اشعار زیبا و برگزیده سیمین بهبهانی
مجموعه: شعر و ترانه
اشعار سیمین بهبهانی
سیمین خلیلی معروف به سیمین بـِهْبَهانی (زادهٔ ۲۸ تیر ۱۳۰۶ تهران – درگذشتهٔ ۲۸ مرداد ۱۳۹۳ تهران)، نویسنده و غزلسرای معاصر ایرانی و از اعضای کانون نویسندگان ایران بود.
سیمین بهبهانی در طول زندگیاش بیش از ۶۰۰ غزل سرود که در ۲۰ کتاب منتشر شدهاند. شعرهای سیمین بهبهانی موضوعاتی همچون عشق به وطن، زلزله، انقلاب، جنگ، فقر، تنفروشی، آزادی بیان و حقوق برابر برای زنان را در بر میگیرند. او به خاطر سرودن غزل فارسی در وزنهای بیسابقه به «نیمای غزل» معروف است.
زمین کروی شکل است شنیدی و می دانی
یمین و یسارش نیستچنین که تو می خوانی
جهت نتوانی جُستز اطلس جغرافی
به زخم سرانگشتشجهت چو بگردانی
قرار تو شد با منکه شرق بخوانیماش
اگرچه توان راندشبه غرب، به آسانی
مگو سخن از مغرب!غروب نخواهی دید
اگر زپیِ خورشیدهمیشه به تک رانی
جهان به خطِ تقسیمدوپارهی مُردار است
که کرکس و کفتارشنشسته به مهمانی
تو با مگسانْ بسیار نشسته براین مردار
به شادیِ این پندارکه مُنعِمِ این خوانی!
به جنبشی ازکرکسبه خورنِشی از کفتار
گروه مگس خیزد به کار پرافشانی
تو را چو مگس این بسکه شُکرِ چنین خوان را
دو دست به سرگیری دعای شکم خوانی!
سیمین بهبهانی
سیمین بهبهانی
ای آن که گاه گاه ز من یاد میکنی
پیوسته شادزی که دلی شاد میکنی
گفتی: «برو!» ولیک نگفتی کجا رود
این مرغ پر شکسته که آزاد میکنی
پنهان مساز راز غم خویش در سکوت
باری، در آن نگاه، چو فریاد میکنی
ای سیل اشک من! ز چه بنیاد میکنی؟
ای درد عشق او! ز چه بیداد میکنی؟
نازکتر از خیال منی، ای نگاه! لیک
با سینه کار دشنه پولاد میکنی
نقشت ز لوح خاطر سیمین نمیرود
ای آن که گاه گاه ز من یاد میکنی
سیمین بهبهانی
شعرهایی از سیمین بهبهانی
ای نازنین ! نگاه روان پرور تو کو ؟
وان خندهٔ ز عشق پیام آور تو کو ؟
ای آسمان تیره که اینسان گرفته ای
بنما به من که ماه تو کو ؟ اختر تو کو ؟
ای سایه گستر سر من ، ای همای عشق
از پا فتاده ای ز چه ؟ بال و پر تو کو ؟
ای دل که سوختی به بر جمع ، چون سپند
مجمر تو را کجا شد و خاکستر تو کو ؟
آخر نه جایگاه سرت بود سینه ام ؟
سر بر کدام سینه نهادی سر تو کو ؟
ناز از چه کرده ای ، چو نیازت به لطف ماست ؟
آخر بگو که یار ز من بهتر تو کو
سودای عشق بود و گذشتیم ما ز جان
اما گذشت این دل سوداگر تو کو ؟
صدها گره فتاده به زلف و به کار من
دست گره گشای نوازشگر تو کو ؟
سیمین ! درخت عشق شدی پاک سوختی
اما کسی نگفت که خاکستر تو کو ؟
سیمین بهبهانی
اشعار عاشقانه سیمین بهبهانی
رفتیم و کس نگفت ز یاران که یار کو؟
آن رفته ی شکسته دل بی قرار کو؟
چون روزگار غم که رود رفته ایم و یار
حق بود اگر نگفت که آن روزگار کو؟
چون می روم به بستر خود می کشد خروش
هر ذرّه ی تنم به نیازی که یار کو؟
آرید خنجری که مرا سینه خسته شد
از بس که دل تپید که راه فرار کو؟
آن شعله ی نگاه پر از آرزو چه شد؟
وان بوسه های گرم فزون از شمار کو؟
آن سینه یی که جای سرم بود از چه نیست؟
آن دست شوق و آن نَفَس پُر شرار کو،
رو کرد نوبهار و به هر جا گلی شکفت
در من دلی که بشکفد از نوبهار کو؟
گفتی که اختیار کنم ترک یاد او
خوش گفته ای ولیک بگو اختیار کو؟
سیمین بهبهانی
گردآوری:بخش فرهنگ و هنر بیتوته
گلچینی از شعر و ترانه هاشعر غم انگیز فعل مجهول (سیمین بهبهانی)شعر بسیار زیبای چرا رفتی (سیمین بهبهانی)دیشب ای بهتر ز گل در عالم خوابم شکفتی (سیمین بهبهانی)اشعار سیمین بهبهانیرفتم اما دل من مانده بر دوست هنوز (سیمین بهبهانی)سنگ گور (سیمین بهبهانی )