اشعار شبهای قدر (۳)
اشعار شبهای قدر (۳)
مجموعه: شعر و ترانه
اشعار شب های قدر
شب قدر است امشب مست مستم ای خدا با توشدم تا مست دانستم که هستم ای خدا با تو
در این خلوت تو من یا من تو، انصاف از تو میخواهمتو با من مست یا من مست هستم ای خدا با تو
خواه از من که هرگز راه عقل و عافیت پویمکه من دیوانه از روز الستم ای خدا با تو
دویدم سالها اما به دور افتادم از کویتچو افتادم ز پا در خود نشستم ای خدا با تو
سر از خاک زمین تا برگرفتم عشق ورزیدمولی آزاد از هر بند و بستم ای خدا با تو
تو هر جا جلوه کردی من تو را دیدم پرستیدمبه هر صورت جمالی میپرستم ای خدا با تو محمدخلیل مذئب
اشعار شب های قدر
ای که از صورت خونین تو غم ریخته استبا تماشای تو یکباره دلم ریخته است
چه به روز سر تو آمده آخر باباسرت از ضربه شمشیر به هم ریخته است
دخترت کاش بمیرد که نبیند هرگزخون فرق تو قدم پشت قدم ریخته است
مادرم آمده بالای سرت با زحمتاشک بر زخم تو با قامت خم ریخته است
کربلا زنده شده در نظرم می بینمترس دشمن که پس از صاحب علم ریخته است
تا که تاراج کند خیمه ی مارا یکسرقبل آتش زدنِ آن به حرم ریخته است
فرق خونین تو را کاش نمی دیدم منیادِ آن خون که از دست قلم ریخته است
شعر درباره شب قدر
چه شب هایی که پرپر شد چه روزانی که شب کردمنه عبرت را فراخواندم نه غفلت را ادب کردم
برات من شبی آمد که در آیینه لرزیدمشب قدرم همان شب شد که در زلف تو تب کردم
شب تنهایی دل بود، چرخیدم، غزل گفتمشب افتادن جان بود رقصیدم، طرب کردم
تمام من همین دل بود دل را خون دل دادمتمام من همین جان بود جان را جان به لب کردم
دعایی بود و تحسینی، درودی بود و آمینیاگر دستی بر آوردم، اگر چیزی طلب کردم
تو بودی هر چه اوتادم اگر از پیر دل کندمتو بودی هر چه اسبابم اگر ترک سبب کردم
نظر برداشتن از خویش بود و خویش او بودناگر چیزی به چشم از علم انساب و نسب کردم
الهی عشق در من چلچراغی تازه روشن کن ببخشا گر خطا رفتم، ببخشا گر غضب کردمعلیرضاقزوه
شعر برای شب قدر
خود را به خواب می زنی ای بنده تا به کی !؟هی توبه پشت ِ توبه، سرافکنده تا به کی !؟
دنیا وفا نکرده ، وفا هم نمی کندبا زرق و برقش از غم دل، کم نمی کند
از حوض ِ نور،کی به رخت آب می زنی !؟کی دست رد به سینه ی این خواب می زنی !؟
ای بنده جزء برای خدا بنده گی نکن!کج می روی،لجاجت و یک دنده گی نکن
بنده در اوج ِ فاجعه زانو نمی زندغیر از خدای ِ خود به کسی رو نمی زند
عقلت مگر به شاید و باید نمی رسد !؟بارِ کجت به منزل و مقصد نمی رسد
تیشه نزن به ریشه ی خود بنده ی خدابیراهه می روی، نشو شرمنده ی خدا
جای غم ِ بهشت، غم ِ پول می خوری !؟بیچاره ای که مثل پدر گول می خوری
بیهوده هی برای دلت کیسه دوختیباغ بهشت را به جو ِ ری فروختی !؟
ای ورشکسته،بیش ترازاین ضرر ندهلحظه به لحظه عمر خودت را هدر نده
شبهای قدر فرصت خوبیست؛ گریه کنآیا زمان توبه ی تو نیست!؟ گریه کن
شبهای قدر فرصت خوبیست؛ توبه کنغیراز تو و خدا که کسی نیست!توبه کن
شبهای قدر ناله بزن بی معطلیدستم به دامنت، مددی مرتضی علی
شبهای قدر اشک تو را کوثری کندزهرا برای شیعه ی خود مادری کند
جا مانده ای ز قافله، هیهات، گریه کنامشب برای عمه ی سادات گریه کن
شاید خدا به حال ِ خرابت نظاره کردپرونده ی سیاه تو را پاره پاره کرد
مانند سوزِ صبح ِ مه آلود می رسدوقتی نمانده است، اجل زود می رسد
باید بری ! به فکرِ حساب و کتاب باشفکر فشارِ قبر و سئوال وجواب باش
شبهای قبر، تیره تر از کرده های توستمهتاب روشنش سفر کربلای توست
بی نور عشق، قبر تو دلگیر می شودامشب بگیر تذکره را ، دیر می شود
ای تشنه لب ، ز دست سبو آب را بگیرامشب به گریه دامن ارباب را بگیروحید قاسمی
گردآوری:بخش فرهنگ و هنر بیتوته
گلچینی از شعر و ترانه هااشعار شب قدراشعار شبهای قدر (۲) اشعاری زیبا ویژه ماه مبارک رمضان (۵) اشعار زیبا ماه مبارک رمضان (۲)اشعار زیبای مولوی درباره ماه رمضان اشعار شهادت حضرت علی علیه السلام (۲)