افسوس های تکراری (حکایت)
افسوس های تکراری (حکایت)
مجموعه: شهر حکایت
پیری برای جمعی سخن میراند، لطیفه ای برای حضار تعریف کرد، همه دیوانه وار خندیدند…..
بعد از لحظه ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند….
او مجددا لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید.
او لبخندی زد و گفت: وقتی که نمی توانید بارها و بارها به لطیفه ای یکسان بخندید، پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه ادامه می دهید؟
گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید.
منبع:روزنامه ابتکار
گنجینه مثل ها و حکایاتحکایت بهلول و آب انگورحکایت خواندنیحکایت شتر و خاربنحکایت مصیبت حکایت پهلوان بی طاقت خر طلبکار