امشب چه شبی است…؟!
مجموعه: آرامش سبز
امشب، جبرئیل امین، دستی در نور و دستی در آینه دارد. شبی است که آفتاب حجاز، سر از مشرق روشنایی برمی آورد و این شب بی سحر را فرمان هجرت می دهد.امشب چه شبی است، شب بی تکرار عبداللّه و اینک، از او فرزندی خواهد آمد که جهان را بر پله اول خراجش نهادند تا او بپذیرد و آسمان را طفیلی آستانش گذاشتند تا قدرش، عالمی را حیران نماید. مردی می آید تا بهار، بر قدمهایش بوسه زند و پرنده های یخبسته پاییز، بار دیگر سرود میلادش را تکثیر کنن و حجاز، از نوازش دستانش، این شهرت پنهان را از او هدیه گیرد.او می آید تا غبار را از پیراهن انسانیت بتکاند و تبسم خود را بر آینه ها حک کند.می آید تا پرده از راز پنهان خلقت براندازد و لبانش، کلام خدا را به پهنه گیتی آواز دهد.می آید تا نخلستانها، آمدنش را سرک بکشند و دختران به ناحق دفن شده، از او عزت و شکوه گیرند.آری! امشب محمد صلی الله علیه و آله می آید تا آوازهای شادی و شور، از حنجره خشک و ماسیده مکه پخش شود و جهان، طلوع تازهای را بنگرد؛ طلوعی را که هیچ آفتابی توان خلقش را ندارد.مکه امروز بر صدر خبرهاست.مکه، شهری است که فرشتگان الهی، به هم نشانش میدهند.
زود، از مهر پدر بیبهره ماند تا رحمه للعالمین شدمحمد صلی الله علیه وآله می آید؛ اما چه زود از نعمت مهر پدر و مادر محروم میشود! حال که خداوند اراده کرده تا معجزهای بیبدیل را به خلق عرضه کند، چه جای شگفتی است، اگر دست تمام عوامل دنیوی را کوتاه کند؟! بگذار حبیب ما از مهر والدین، بیبهره باشد تا ما، خود محبت را بر او عرضه کنیم و او را از رحمت لبریز نماییم تا رحمهللعالمین شود.محمد صلی الله علیه وآله در خانهای به دنیا آمد که از پاکی و طهارتش، حجاز بارها قصه رانده است؛ خانهای که جز نام خدا، بر بزرگی کسی شهادت نداده است. آری، محمد صلی الله علیه وآله آمد؛ در میان نسلی غارتزده اشتباه خویش؛ مردمی که در آتش جهالتشان شعله ور بودند و دیوانگانی که از روی جهل، حرمت خویش را می شکنند؛ نسلی که به زشتی و غارت و وحشیگری، شهره عصر بودند و خدا برای این قربانیان مانده در حضیض جهل و تاریکی، چراغ هدایتی مهربان فرستاده است. زمین، عشق را باور کردمحمد صلی الله علیه وآله آمد، تا زمین، طلوع عشق را باور کند و تیرگیها، روشنای چشمانش را در خاطره ناسروده تقدیر خویش قاب بگیرند. او آمد تا در این شب قیرگون جهل، رنگهای خام، معنا بیابند و عشق را بر این صفحه تاریک بنگارند.او آمد تا مکه، ـ جز بتهایش ـ احترام یابد و حجاز، عرصه جمعیتی متراکم شود که قصدی جز وحشیگری و غارت دارند.او آمد تا نام خدا در زمین زنده بماند و حرمت ابدی و ازلیاش، چون چراغی روشن فراموش نشود. بر تو درودای که میلادت، نقطه عطف خلقت است! بر تو درود که عشق، خود را با نام تو تجلی داد و خلقت، بیوجود تو معنایی نداشت؛ای بهترین خلق که پیامبران سلامت میکنند و تو را سید خویش میخوانند؛ای آنکه خدا از نور خویش، تو را آفرید و بر تو سلام داد و جهانی را در رکاب تو گذاشت تا معلوم شود که تاریخ انسان، چون تو نداشته و چون تو نمیآورد؛ و ای چراغ رها شده در پرواز! تو، عاشقانه سرود زندگی در گوش خلق زمزمه کردی؛ بر تو درود!بگذار آتشکده ها خاموش شوند!جهان، تا خبر میلاد تو را شنید، چنان بر خود لرزید که عنان خویش از دست داد.ورود تو آغاز تاریخ دیگری از حیات است و نباید چنین میلادی، بیصدا و بی هیاهو باشد. بگذار وقتی هلهله شادی فرشتگان در فضای متروک جهان می پیچد، ایوانهای ظلم و جور، بر خویش تکانی بخورد و کاخهای محکم ستم بشکند و خوار شود! بگذار وقتی شعله حضور تو بر چراغ هدایت، روشنی می بخشد، آتشکده هزار ساله به مرگ فرو رود تا خلق بدانند، چراغ همیشه روشن، تویی و نور را از هیچ سیاهی گدایی نکنند!بگذار اهالی کوچه های نخوت و غرور، بر ناتوانی و حیرت خویش معترف شوند که اینک، ندای پایان بزرگ بینیشان بلند شد. پس با گوش جان بشنو صدای خداوندی را که از دهان جبرئیل جاری میشود.علی خالقیtebyan.ne
در ادامه بخوانیدشغل پیامبراکرم (ص) چه بود؟متن ادبی ولادت رسول اکرم (ص)واپسین نفس هاى مهربانزندگی نامه حضرت محمد (ص)میلاد رسول اکرم۲۸ صفر سالروز رحلت پیامبر اکرم(ص) و شهادت امام حسن مجتبی(ع)