ای غنچه ی خندان چرا خون در دل ما می کنی (شهریار)
ای غنچه ی خندان چرا خون در دل ما می کنی (شهریار)
مجموعه: شعر و ترانه
اشعار شهریار،شعرهای عاشقانه شهریار
ای غنچه ی خندان چرا خون در دل ما می کنی
خاری به خود می بندی و ما را ز سر وا می کنی
از تیر کج تابی تو، آخر کمان شد قامتم
کاخت نگون باد ای فلک با ما چه بد تا می کنی
ای شمع رقصان با نسیم آتش مزن پروانه را
با دوست هم رحمی چو با دشمن مدارا می کنی
با چون منی نازک خیال ابرو کشیدن از ملال
زشت است ای وحشی غزال اما چه زیبا می کنی
امروز ما بیچارگان امید فرداییش نیست
این دانی و با ما هنوز امروز و فردا می کنی
ای غم بگو از دست تو آخر کجا باید شدن؟
!در گوشه ی میخانه هم ما را تو پیدا می کنی
ما «شهریارا» بلبلان دیدیم بر طرف چمن
شور افکن و شیرین سخن اما تو غوغا می کنی
“استاد شهریار”
گردآوری:بخش فرهنگ و هنر بیتوته
گلچینی از شعر و ترانه هاشهریار، ستاره پرفروغ ادب پارسیشهریار مُلک سخناشعار زیبا از استاد شهریاراشعار زیبا و عاشقانه(۲)اشعار زیبای جامی اشعار زیبای پاییزی