

بیوگرافی نزار قبانی + گزیده ای از اشعار نزار قبانی
بیوگرافی نزار قبانی + گزیده ای از اشعار نزار قبانی
مجموعه: شعر و ترانه
عکس نزار قبانی
بیوگرافی نزار قبانی:
نزار قبانی دیپلمات، شاعر و ناشر سوری بود. نزار قبانی شاعری است که با شعرهای عاشقانهاش مشهور است؛ زن و عشق موضوع اصلی شعر قبانیاند.
چکیده بیوگرافی نزار قبانی:
نزار قبانی، (زاده ۲۱ مارس ۱۹۲۳، درگذشته ۳۰ آوریل ۱۹۹۸) از بزرگترین شاعران و نویسندگان جهان عرب بود. نزار قبانی در یکی از محله های قدیمی شهر دمشق، سوریه به دنیا آمد.
هنگامی که نزار قبانی ۱۵ ساله بود خواهر ۲۵ ساله اش به علت مخالفتش با ازدواج با مردی که به او تحمیل شده بود، اقدام به خودکشی نمود. در حین مراسم خاکسپاری خواهرش نزار قبانی تصمیم گرفت که با شرایط اجتماعی که او آن را مسبب قتل خواهرش می دانست بجنگد.
نزار قبانی دانش آموخته دانشگاه دمشق بود. نزار به زبان های فرانسه، انگلیسی و اسپانیولی نیز مسلط بود و مدت بیست سال در دستگاه دیپلماسی سوریه خدمت کرد. هنگامی که از او پرسیده می شد که آیا او یک انقلابی است، در پاسخ می گفت: «عشق در جهان عرب مانند یک اسیر و برده است و من می خواهم که آن را آزاد کنم. من میخواهم روح و جسم عرب را با شعرهایم آزاد کنم.
بخشهایی از اشعار نزار قبانی تاکنون به فارسی ترجمه و منتشر شده است. مهدی سرحدی، موسی بیدج، یغما گلرویی، رضا طاهری، موسی اسوار و احمد پوری مترجمانی هستند که تاکنون نسبت به ترجمهٔ بخشی از آثار نزار به فارسی اقدام کرده اند. همسر نزار سرانجام درجلوی سفارت سوریه در بیروت به دلیل بمبی که در ماشینش گذاشته شده بود، کشته شد.
یکی از زیباترین اشعار نزار قبانی که شخصاً فوق العاده شیفته آن هستم، به نام “قارئه الفنجان” یا فالگیر می باشد که یکی از خوانندگان قهار عرب با نام عبدالحلیم حافظ با هنرمندی تمام آن را اجرا کرده است.
اشعار نزار قبانی:
اشعار زیبای نزار قبانی
از صدای تو خوشحال میشدمکه از گلوی گنجشک کوچکی بیرون میپریدبا آن قهوهام را میخوردمسیگارم را میکشیدمو پرواز میکردم
شعرهای نزار قبانی
دوستت دارمو نمیخواهمتو رابه آب و بادبه جزر و مد دریابه ساعتهای خورشیدگرفتگیربط دهماهمیتی نمیدهمکه ستارهشناساندرباره اتفاقی که رخ میدهدچه میگوینددر خطوط فنجان قهوهچشمهای توتنها پیشگویی عالم هستند.
زیباترین اشعار نزار قبانی
آن صبح خرداد که آمدیشعری قشنگ بودی بر پاهایش ایستادهآفتاب با تو وارد شد و بهارورقهای روی میز بُر خوردندفنجان قهوه که پیش رویمپیش از آنکه بنوشممرا نوشیدو اسبهای تابلو وقتی تو را دیدندبه سویت چهارنعل دویدند
اشعار کوتاه و زیبای نـزار قبانی
عشقت اندوه را به من آموختو من قرنها در انتظارِ زنی بودم که اندوهگینم سازد!زنی که میان بازوانش چونان گنجشکی بگریمُاو تکه تکههایم را چون پارههای بلوری شکسته گِرد آورَد!عشقت بدترین عادات را به من آموخت! بانوی من!به من آموخت شبانه هزار بار فال قهوه بگیرم،دست به دامن جادو شومُ با فالگیرها بجوشم!عشقت مَرا به شهرِ اندوه برد! ـ بانوی من! ـو من از آن پیشتر هرگز به آن شهر نرفته بودم!نمیدانستم اشکها کسی هستندو انسان ـ بیاندوه ـ تنها سایهیی از انسان است!
گزیده اشعار نزار قبانی
عشقت به من آموخت تو را در همه چیزی جستُجو کنمو دوست بدارم درخت عریان زمستان را،برگهای خشک خزان را و باد را و باران راو کافهی کوچکی را که عصرها در آن قهوه مینوشیدیم!عشقت پناه بُردن به کافهها را به من آموختو پناه بُردن به هُتلهای بینامُ کلیساهای گُمنام را!عشقت مَرا آموختکه اندوه غربتیان در شب چند برابر میشود!به من آموخت بیروت را چونان زنی بشناسم، ظالمُ هوسانگیز…که هر غروب زیباترین جامههایش را میپوشَد،بر سینهاش عطر میپاشدتا به دیدارِ ماهیگیرانُ شاهزادهها برود!
عشقت اندوه را به من آموختو من قرنها در انتظارِ زنی بودم که اندوهگینم سازد!زنی که میان بازوانش چونان گنجشکی بگریمُاو تکه تکههایم راچون پارههای بلوری شکسته گِرد آورَد!
اشعار نزار قبانی
شعر را با تو قسمت میکنمهمانسان که روزنامهی بامدادی راو فنجان قهوه راو قطعهی کرواسان راکلام را با تو دو نیم میکنمبوسه را دو نیم میکنمو عمر را دو نیم میکنمو در شبهای شعرم احساس میکنمکه آوایم از میان لبان تو بیرون میآید
گردآوری: بخش فرهنگی بیتوته
گلچینی از شعر و ترانه هاتو را در روزگاری دوست دارم … (نزار قبانی)شعرهای نزار قبانی بگو دوستم داری (نزار قبانی)