حکایت آموزنده قرار ملاقات عاشقانه لیلی و مجنون!
حکایت آموزنده قرار ملاقات عاشقانه لیلی و مجنون!
مجموعه: شهر حکایت
روزی لیلی از علاقه شدید مجنون به او و اشتیاق بیش از پیش دیدار او با خبر شدپس نامه ای به او نوشت و گفت:“اگر علاقه مندی که منو ببینی ، نیمه شب کنار باغی که همیشه از اونجا گذر میکنم باش”مجنون که شیفته دیدار لیلی بود چندین ساعت قبل از موعد مقرر رفت و در محل قرار نشست .نیمه شب لیلی اومد و وقتی اونو تو خواب عمیق دید …از کیسه ای که به همراه داشت چند مشت گردو برداشت و کنار مجنون گذاشت و رفتمجنون وقتی چشم باز کرد ، خورشید طلوع کرده بود آهی کشید و گفت :“ای دل غافل یار آمد و ما در خواب بودیم . افسرده و پریشون به شهر برگشت”در راه ، یکی از دوستانش اونو دید و پرسید : چرا اینقدر ناراحتی؟!و وقتی جریان را از مجنون شنید با خوشحالی گفت : این که عالیه !آخه نشونه اینه که ،لیلی به دو دلیل تو رو خیلی دوست داره !دلیل اول اینکه : خواب بودی و بیدارت نکرده!و به طور حتم به خودش گفته : اون عزیز دل من ، که تو خواب نازه پس چرا بیدارش کنم؟!و دلیل دوم اینکه : وقتی بیدار می شدی ، گرسنه بودی و لیلی طاقت این رو نداشت پس برات گردوگذاشته تا بشکنی و بخوری !مجنون سری تکان داد و گفت : نه ! اون می خواسته بگه :تو عاشق نیستی ! اگه عاشق بودی که خوابت نمی برد !تو رو چه به عاشقی؟ بهتره بری گردو بازی کنی!قضاوت همیشه آسانست ، اما حقیقت در پشت زبان وقایع نهفته است .چگونگی و کیفیت افراد ، وقایع و یا سخنان دیگران به تفسیر ی است که ما ، از آنها می کنیم ، و چه بسا که حقیقت ، غیر ازتفسیر ماست .منبع:irlady.org
گنجینه مثل ها و حکایاتبرو ماستت رو کیسه کن!!ریشه تاریخی ضربالمثل ایراد بنی اسرائیلیریشه ضربالمثل – برعكس نهند نام زنگی كافورزن در ضربالمثلهاي مللضرب المثل ازاین ستون به آن ستون فرج استضربالمثلهای زیبا و خواندنی جهان