داستانی کوتاه از دفتر اول مثنوی
داستانی کوتاه از دفتر اول مثنوی
مجموعه: شهر حکایت
داستانی کوتاه مثنوی معنوی
مولانا یک عارف است و هر عارف قبل از اینکه به این درجه برسد باید مسلمان بوده و به درجه تسلیم و رضا رسیده باشد. مثل هر انسان مسلمان، مولانا هم در بیان داستان های رمزی از شخصیت های بزرگ دینی استفاده کرده و با استناد به احادیث مختلف، داستان های آموزنده و زیبایی را برای مخاطب بازگو می کند.در این مقاله به یکی از داستان های کوتاه دفتر اول مثنوی که درباره وصیت حضرت ختمی مرتبت به امام اول شیعیان علی (ع) است، اشاره می شود:
گفت پیغامبر علی را کای علیشیر حقی پهلوان پردلیلیک بر شیری مکن هم اعتماداندر آ در سایه ی نخل امیداندر آ در سایه ی آن عاقلیکش نداند برد از ره ناقلیظل او اندر زمین چون کوه قافروح او سیمرغ بس عالی طوافگر بگویم تا قیامت نعت اوهیچ آن را مقطع و غایت مجودر بشر روپوش کردست آفتابفهم کن والله اعلم بالصواب
پیامبر (ص) به حضرت علی (ع) گفت: ای علی تو شیر حقی و پهلوان یل و شجاعی هستی. ولی تو حتی بر شیر بودن خود نیز اعتماد نکن و همیشه زیر سایه لطف و امید خداوند باشد.
در زیر سایه آن خردمندی درآ که هیچگونه نقل و روایت بی اساسی نتواند او را از راه به بیراهه بکشد. منظور مولانا در این بیت این است که اگر فردی به عقل کلی برسد دیگر هیچ قیل و قال و مناقشه و جدال لفظی و استدلالی نمی تواند سنگ راه او شود.
سایه چنین عاقل کاملی در روی زمین، مانند کوه قاف است که در همه جا گسترده شده و در عین حال کسی نمی تواند به اصل آن واصل شود. و روح او مثل سیمرغ بلند پروازی است که بر بلندای حقایق پرواز می کند.
اگر تا قیامت درباره اوصاف آن عاقل و کامل بگوییم اوصاف او پایان و انتهایی ندارد. خداوند آفتاب حقیقت است و به وسیله روپوش و حجاب انسان کامل خود را نشان می دهد، زیرا با اسماء و صفاتش در او تجلی کرده است. این نکته توحیدی را دریاب و گمان مبر که این نکته به معنی حلول و اتحاد است. ( انسان کامل، آینه و مظهر اسما و صفات حق است.)
یا علی از جمله ی طاعات راهبر گزین تو سایه ی خاص اله
هر کسی در طاعتی بگریختندخویشتن را مخلصی انگیختند
تو برو در سایه ی عاقل گریزتا رهی زان دشمن پنهان ستیز
از همه طاعات اینت بهترستسبق یابی بر هر آن سابق که هست
چون گرفتت پیر هین تسلیم شوهمچو موسی زیر حکم خضر رو
صبر کن بر کار خضری بی نفاقتا نگوید خضر رو هذا فراق
گرچه کشتی بشکند تو دم مزنگرچه طفلی را کشد تو مو مکن
دست او را حق چو دست خویش خواندتا ید الله فوق ایدیهم براند
دست حق میراندش زنده ش کندزنده چه بود جان پاینده ش کند
یا علی تو از اینهمه طاعات و عبادات، سایه آن بنده کامل الهی را اختیار کن. زیرا وصول به این بنده از جمیع طاعاتی که همراه با راهبر کامل نیست برتر و بهتر است.وقتی که اولیاءالله از غایبان دستگیری می کنند بی گمان شایستگی حاضران ( تابعان) از غایبان بیشتر و بهتر است. یعنی آنها که دست ارادت به یکی از اولیا الله داده اند، اگر جهد کنند بیشتر می توانند سلوک کنند تا آنان که خود به تنهایی طی طریق می کنندهر کسی به طاعتی پناه برده است و برای رهایی از قهر و عذاب حق، پناهگاه و محل نجاتی فراهم آورده است. تو باید بروی و در سایه حمایت عاقل کامل قرار بگیری تا از گزند دشمنی که نهانی عناد و ستیز می ورزد (نفس) نجات یابی. اینکه از عاقل کامل پیروی کنی و او را راهبرت سازی از هر طاعتی بالاتر و بهتر است.
این ابیات به این موضوع اشاره دارد که در تحت تصرف ولی و مرشد کامل قرار گرفتن از هر طاعتی که بدون تابعیت از امام و راهبر انجام شود، فاضل تر است. چنانکه در روایات آمده که شرط قبولی هر طاعت و عملی، قبولی ولایت است.
وقتی که پیر کامل به عنوان ارشاد تو را پذیرفت، تسلیم او شو و مانند تابعیت موسی از خضر نسبت به او مطیع باش.
در برابر همه دستورات پیر خود صبر پیشه کن تا مبادا که به تو گوید: برو که اینک جدایی است بین من و تو.
اگر خضر کشتی را در هم شکست نباید اعتراضی بکنی و اگر کودکی را کشت نباید شیون و زاری سر دهی و از ناراحتی موهای خود را بکنی.
خداوند دست آن ولی را دست خود خواند، تا آنجا که فرمود: ” دست خدا بالاتر از دست بندگان است”.
این دست حق تعالی است که آن کودک را می کشد و زنده می گرداند، زنده کردن چیست؟ یعنی آن کاری آسان است، و او را به مرتبه جان ابدی می رساند.
هرکه تنها نادرا این ره بریدهم به عون همت پیران رسید
دست پیر از غایبان کوتاه نیستدست او جز قبضه الله نیست
غایبان را چون چنین خلعت دهندحاضران از غایبان لا شک به اند
غایبان را چون نواله می دهندپیش مهمان تا چه نعمتها نهند
کو کسی کو پیش شه بندد کمرتا کسی کو هست بیرون سوی در
چون گزیدی پیر نازک دل مباشسست و ریزیده چو آب و گل مباش
ور بهر زخمی تو پر کینه شویپس کجا بی صیقل آیینه شوی
کم اند افرادی که این راه حق را بدون راهبر بتوانند طی کنند و به مقصود برسند. ولی به لحاظ معنوی باز از برکت وجود مرشدان عالی مقام و پیران واصل است که این فرد به تنهایی طی طریق کرده است. زیرا او با واسطه هایی که به آن ولی مربوط می شوند سلوک کرده است.
دست ارشاد پیر نه تنها حاضران را یاری می کند بلکه حتی غایبان را نیز مشمول ارشاد خود می گرداند. زیرا دست پیر چیزی جز دست خدا نیست. منظور از غایب در این بیت کسانی هستن که بی اطاعت از مرشد حاضر، از روحانیت اولیای پیشین کسب فیض می کنند.
وقتی که اولیاءالله از غایبان دستگیری می کنند بی گمان شایستگی حاضران ( تابعان) از غایبان بیشتر و بهتر است. یعنی آنها که دست ارادت به یکی از اولیا الله داده اند، اگر جهد کنند بیشتر می توانند سلوک کنند تا آنان که خود به تنهایی طی طریق می کنند.
وقتی که غایبان اینگونه توسط اولیاءالله مورد بخشش و عطا واقع می شوند، ببین آنکه در محضر آنان حاضر و سر سپرده است چه خوان و نعمتی دریافت می کند. تفاوت بین کسی که در حضور اولیاءالله قرار می گیرد و خدمت می کند با آن کسی که از محضر ایشان غایب است و با واسطه سلوک می کند، بسیار است.
وقتی که مرشدی را انتخاب کردی، شکننده و زود رنج مباش که با هر ناملایمی زود برنجی و طاقت ریاضت و کلام سنگین و درشت پیر را نداشته باشی، پس مانند آب و گل سست و بی طاقت نباش. اگر تو با هر سختی و زخمی، کینه بر دل گیری، پس چطور می توانی آینه درخشان و صیقلی شوی؟ مولانا در این بیت می گوید که سالک راه حق باید بر سختی های ترک خواهش نفسانی صابر باشد و هر گونه رنجی را در راه رسیدن به کمال روحی و فضایل معنوی تحمل کند و دل به لذت های آنی و حیوانی نسپارد و هر لذتی را قربانی راه حقیقت کند، زیرا این لذایذ پایدار نیستند بلکه حق، پایدار و جاودان است.
حقیقت گردنه های پر پیچ و خمی دارد که نیل بدان بر هر کسی آسان نیست. بلکه تنها کسانی می توانند بدان مقصد برسند که رنج راه را بر خود هموار کرده و آماده ریاضت و ترک شهوات باشند.منابع:مثنوی معنوی، تصحیح کریم زمانیمثنوی معنوی، تصحیح گلپینارلیتبیان
گنجینه مثل ها و حکایاتامسال زمستان سختي در راه است (حکایت)حکایت برگه و لكهحکایت جالینوس و دیوانهحکایت خواندنی زبان تبرخیال خام (حکایت)سختی روزگار (حکایت)