داستان کوتاه ناخدا یا مهندس!؟
مجموعه: داستانهای خواندنی (۲)
یکی از روزها ناخدای یک کشتی و سرمهندس آن در این باره بحث می کردند که در کار اداره و هدایت کشتی کدام یک نقش مهم تری دارند.بحث به شدت بالا گرفت و ناخدا پیشنهاد کرد که یک روز جایشان را با هم عوض کنند. قرار گذاشتند که سرمهندس سکان کشتی را به دست بگیرد و ناخدا به اتاق مهندس کشتی برود.هنوز چند ساعتی از جابه جایی نگذشته بود که ناخدا عرق ریزان با سر و وضعی کثیف و روغن مالی بالا آمد و گفت: «مهندس سری به موتورخانه بزن. هرقدر تلاش می کنم، کشتی حرکت نمی کند.»سرمهندس فریاد کشید: «البته که حرکت نمی کند، کشتی به گل نشسته است.»منبع:bartarinha.ir