Dead Space یک بازی ترسناک در سبک اکشن و سوم شخص است که توانسته به خوبی در بین کاربران جای خود را باز کند. این بازی داستان شخصی است که بر اساس ماموریتی به فضا اعزام می شود و در آنجا یاران خود را از دست می دهد و با موجود فضایی و خونخوار مواجه می شود و مجبور می شود با آن ها بجنگد و جان خود را نجات دهد. Dead Space 3 سومین شماره از سری Dead Space است که توسط شرکت Visceral Games ساخته شده است. داستان این بازی در سیاره ای یخ زده به نام Tau Volantis رخ می دهد و داستان دو قهرمان به نام های Isaac Clarke و John Carver را دنبال می کند.
همچون گذشته سازندگان برای ایجاد تنوع لوکیشن، بازی را به کلی تغییر داده اند و حتی اتمسفر آن هم دستخوش تغییرات زیادی شده است. اینبار علاوه بر راهروها و اتاق های فلزی و ترسناک، محیط های یخ زده و برفی هم میزبان شما هستند. داستان بازی به صورت کامل مشخص نشده، اما می دانیم که سفینه آیزاک در این سیاره که Tau Volantis نام دارد سقوط می کند و او یکی از دوستان خود به نام Ellie را گم می کند و اکنون باید به دنبال او باشد.
اما با توجه به پیچ و خم های داستانی که در DS2 دیدیم، امکان اینکه جستجو برای پیدا کردن یک دوست تنها دلیل این همه مکافات باشد تقریباً صفر است و باید منتظر مشکلاتی حادتر از پیدا کردن یک دختر باشیم. اما مهمترین تحول بازی که تاثیر زیادی هم روی آن گذاشته است، اضافه شدن یک همراه و دوست است که علاوه بر قسمت های Co-Op در برخی قسمت های دیگر هم حضور خواهد داشت. نام او John Carver است و از نگاه برخی، نابود کننده یکی از آخرین بازمانده های سبک Horror! شاید سازندگان سعی کنند با اضافه کردن قسمت های شوک آور بیشتر به داستان بازی، آن را ترسناک تر کنند. اما به نظر می رسد این دوست تازه از راه رسیده و برخی موارد دیگر که در ادامه به آنها اشاره خواهیم کرد کار آنها را خیلی سخت کنند. البته وجود او یک حسن هم دارد و آن ایجاد یک بستر خوب برای پردازش بهتر داستان است. کنترل اجسام از راه دور نیز یکی از قابلیت های قابل انجام است و از آن می توان برای انجام اموری همچون باز کردن درب ها و یا باز کردند سوپاپ ها استفاده کرد. یکی از ویژگی های مثبت این سری که خوشبختانه در این شماره نیز حفظ شده، نورپردازی پر رنگ و لعاب ولی لحظه ای است که نمونه آنها را بارها در صحنه های سینمایی عناوین گذشته دیده ایم. اینبار هم این تلالو های نور دیده می شوند و جرقه های مته در حال چرخش، نور لیزر سلاح ها، چراغ های زره ایزاک و نور ضعیف خورشید نمونه های خوبی بر این مدعا هستند. محیط های بازی نیز نورپردازی مناسبی دارند و جدا از بحث حس ترسشان، با دقت نورپردازی شده اند. طراحی موسیقی های این سری همیشه خوب بوده و به نظر نمی رسد که اینبار نیز از این دایره خارج نباشد. آهنگ پخش شده در هنگام دست و پنجه نرم کردن با آن مته بزرگ کاملاً حس ترس مخلوط با هیجان را القا می کرد و حس خوبی دارد. موسیقی هایی هم که ناگهان شروع شده و ناگهان تمام می شوند هم بخشی از نمایش بازی بودند که مثل گذشته خوب بودند و برای مثال حس بودن در دل و روده یک هیولای چند هزار کیلویی را به خوبی نشان می دهند!