دعا در حج
مجموعه: داستانهای خواندنی
سه نفر با هم به حج رفتند که دو نفر از آن ها از نظر مالی وضعیت خوبی داشتند.
یکی چون دست در حلقه کعبه زد، گفت: خدایا به شکرانه آن که مرا این جا آوردی «بلیان» و «بنفشه» را از غلامان خود آزاد کردم.
دومی چون حلقه بگرفت، گفت: خدایا بدین شکرانه «مبارک» و «سنقر» را آزاد کردم. سومی که وضع مالی خوبی نداشت حلقه بگرفت و گفت: خدایا تو می دانی که من نه بلیان دارم و نه سنقر، نه بنفشه و نه مبارک. بدین شکرانه مادر زبیر را از خود به سه طلاق آزاد کردم!
منبع:روزنامه خراسان
داستان های جالب و خواندنیاهدای قلب ( عاشقانه )داستان زیبای مترسک آیا تا بحال به معنی این جملات فکرکرده اید !!اعتقادت را چند می فروشی؟برای خودت دعا کنبه این چنین زنی باید افتخار کرد