شعری به مناسبت روز پزشک
شعری به مناسبت روز پزشک
مجموعه: شعر و ترانه
شعر برای روز پزشک
دست هایم بوی خون میداد
کودکی بیمار جون میددادمن تمام قدرتم این بودلحظه ها بوی جنون میداد
من لباسم خالی از اعجازمرگ در راه و طنین اندازمادری با قامتی پردردمنتظر :و لب به راز و نیاز
آخرین تک ضربه ی ماساژخط صاف و سردی دستاشکاش این هم فیلم و اکران بودتا تموم میشد با یک تیتراژ
اشک تلخی توی چشمامهکودکی مرده سر رامهمادری پشت در بخشهکه جگرگوشش تو دستامه
قورت میدم بغض را صدباربچه ها “مرسی:ختم سی پی آر”علت فوت هم توده ی مغزیدرج در پرونده ی بیمار
کاش میشد لحظه ای گم شمقاطی هر روز مردم شمکاش شغلم هم امان میدادقطره ای از این تلاطم شم
کاش کلش مثل بازی بودیا تمامش صحنه سازی بودبا یه شوک بیمار برمیگشتملتی هم شاد و راضی بود
من ولی اصلم:پر از دردممن پزشکم:خسته ام :سردم!کودکی مرده همین لحظه”لیدها “را من جدا کردم…
کاش میشد داد زد کاتمرگ اما امده:هیهاتکاش میشد رفت ازین اکرانبا تمام کادر و تشریفات
با هجوم اشک درگیرمساکتم سردم و دلگیرمبچه ای جون داده و در خودبارها مردم و میمیرم اون نفس ها بوی خون می داد
بچه ای بیمار جون می دادمادرش پشت دره : ای کااااشزندگی یک دم امون می داد
منبع:tinaparsa.persianblog.ir