شعر جادوی سکوت،فریدون مشیری
شعر جادوی سکوت،فریدون مشیری
مجموعه: شعر و ترانه
من سکوت خویش را گم کردهام!لاجرم در این هیاهو گم شدم
من، که خود افسانه میپرداختم،عاقبت، افسانهی مردم شدم!
ای سکوت، ای مادر فریادها،ساز جانم از تو پرآوازه بود،
تا در آغوش تو راهی داشتم،چون شراب کهنه، شعرم تازه بود.
در پناهت برگ و بار من شکفتتو مرا بردی به شهر یادها
من ندیدم خوشتر از جادوی توای سکوت، ای مادر فریادها!
گم شدم در این هیاهو، گم شدمتو کجایی تا بگیری داد من؟
گر سکوت خویش را میداشتمزندگی پر بود از فریاد من!
بیشتر بخوانید: شعر کوچه فریدون مشیری
منبع:rahpoo.com
گلچینی از شعر و ترانه هاشراب شعر چشم تو (فریدون مشیری)شعر کوچه فریدون مشیری و جواب هما میرافشار کاروان رفته بود و دیده من (فریدون مشیری)یک شب،به پاس صحبت دیرین،خدای را (فریدون مشیری)اشعاری در وصف بهار از فریدون مشیریشعر مادر از فریدون مشیری