مناجات با امام رضا (ع)
به کارم گیر افتاده خودت مشگل گشایی کن
در این دریای طوفانی دوباره ناخدایی کن
اجابت با دعای توست، عنایت در عطای توست
کرامت با خدای توست،خدایی کن خدایی کن
به جای تو به مردم رو زدم نومید برگشتم
اگرچه بی وفا بودم تو اما با وفایی کن
ببین خالی تر از هیچم، نه یاری نه کمک حالی
دخیل افتاده ام بر غربت تو آشنایی کن
سلام من به سقاخانه هایت، کفش کن هایت
به شوق گنبدت رنگ نگاهم را طلایی کن
کبوتر بچه قلبم پر پرواز میخواهد
کمی گندم بیاور باز هم ما را هوایی کن
تویی مشهور شرق و غرب در آقایی و احسان
به جان مادرت زهرا، علی موسی الرضایی کن
تو هشت و چهار هستی در عبایت پنج تن پیدا
دلم شش گوشه میخواهد مرا هم کربلایی کن
الگوی معرفت! سند مهربانی اَم
خسته شدم دگر به کجا می کشانی اَم
شاید نباید از تو طلبکار می شدم
شاید که چوب می خورم از بد زبانی ام
شاید نباید از درِ تو حاجتی گرفت
یک خانه ی دگر بده، آقا! نشانی ام
شاید که مستحق عنایت نمی شوم
شاید که در عقوبتِ بد امتحانی ام
شاید که از صدای گدا شاد می شوی
با این دلیل در پی خود می دوانی ام
فنِّ گداییِ ز تو در بین سینه نیست
می ترسم از نهایتِ این ناتوانی ام
من در به در میان حرم راه می روم
من را ببخش با همه ی بد گمانی ام
رضا تاجیک
من بی دل آمدم که تو دلدار من شوی
غم دیده آمدم که تو غم خوار من شوی
شادم که در حریم تو افتاده بار من
آیا شود ز لطف خریدار من شوی
خود را ز راه دور کشاندم به کوی تو
دل خسته آمدم که مددکار من شوی
هر طور راحتی، بزن، اما نمی روم
این بار آمدم که فقط یار من شوی
من ورشکستهٔ گنهم، می شود شبی
یوسف شوی و گرمی بازار من شوی
عمرم به باد رفته به داد دلم برس
من آمدم که مونس من یار من شوی
آقاییم همیشه ز سلطانی شماست
یک عمر نوکرم که تو سالار من شوی
خوانم میان صحن تو تا روضه ی حسین
گویا که از وفا تو گرفتار من شوی
پیچیده باز در حرمِ تو صدای من
دست شماست روزی کرب و بلای من
قاسم نعمتی
منبع سایت بیتوته