
پیامک های عاشقانه بخش ۷۳۵
دلـــم واســه تــویـــی تنـــگ شـــده..،
کــه هــیـچ وقـت نـمـی تــونــی بـفـهـمــی چــه انــدازه دلـتـنـگـم،..
و چـه انـدازه عــاشـقـانــه، بـــه دور از هــوس، صــادقــانه، تــو رو دوســت دارم… ببین لعنتی …
من حتی بلد نیستم عاشقانه بنویسم …
این روز ها مردم عجیب پشت سرت حرف میزنند …..
حقیقت را نمی دانم اما از وقتی که رفتی
.
.
دستانم بد می لرزند !!! دم چشمهایت گرم
با آن دوستت دارم های
عاشقانه اش…
از زیر زبانت که نمیتوان حرفی کشید! خیلی سخته از اعماق وجودت دوسش داشته باشی ولی بفهمی براش هیچ اهمیتی نداری…
اینو فقط کسایی درک میکنن که حسش کرده باشن… شده ام مثل نقطه چینی که
کسی برایش جوابی ندارد… بهای سنگینی دادم تا فهمیدم…
کسی را که قصد ماندن ندارد، باید راهی کرد!
٠•●ஜ سیمین دانشور ஜ●•٠ دلم از میان این همه آدم
فقط کسی را میخواهد که
آغوشش اندازه خودم باشد… ” دلـــم؛
بـرای خـودم تـنـگ می شود
روزهــایـی کـه بـیـشـــتـر مـی خـنـدیـدم
روزهــایـی کـه اتـاق
هــوای بـیـشـتـری داشـت،
روزهـــایـی کـه تــــو را داشـــــتـم … ! ”
, محمدرضا عبدالملکیان , سیب که هیچ..
تمامى باغ را مى چینم
اگر در تبعیدگاهمان
فقط من و تو باشیم. . . جای بعضی ها توی کتاب جغرافیا خالیه ، با عنوان “پست ترین نقطه ی دنیا”
از بس که نفس به یاد عشق تو زدم / یاد تو به جای نفسم می آید . .
همــــــــه میگن من یک دیوونه هستم
و حــرکات من
هدایــــــــــت می شــوند
با افکــــار تو
.
.
اما بـرای من دیـگر هیــچ چیــــز اهمیـــتی ندارد
اگــر تو همــه اینها را هم انـجام داده باشــی
من تـو رو بـاور دارم
گـــناه تو را مــی بخشــم
و همیــشه به تو بر می گردم
اما حقیقت اینه :” تو ارزش ساعت هایی را که قلب مــرا دزدیدی ، نـــــداری “. . . . قصه برق نگاهت مثل یک راز نهفته است
مثل قصه های مجنون پر حرفهای نگفته است
اگه تو بخوای بمونم من میگم با تو می مونم
قلبت رو با هرچی خواستی پای این عشق می نشونم سالهاست که با تیغ های گل سرخ رفیقم نمیدانم چرا؟ تلافی تو را سر خودم خالی می کنم….
میبینی…؟
ساعت هم روزی دو بار رفتنت را به رخم میکشد…!
تصور کن یادت با من چه میکند…؟ پـیــلــه کـــرده ام بـــه تـــو!
نـــمـیــدانــی پــروانـــه شــدن درآغــوشــت چــه عــالــمــی دارد…. بعضی وقتا که ازت ناراحت میشم یا عصبانی…
بهت میگم برو به زندگیت برس…
همه بدنم میلرزه نکنه بری…
و وقتی بهم میگی:
زنــــــــدگی من تــــــــــویی…
کجا برم؟پیش زندگیمم!
انگار دنیا رو بهم دادند… بی تو ایستاده ام روی پاهای خودم و دارم تو را نگاه می کنم
که حتی روی حرف های خودت هم نمی توانستی بایستی یکی از همین روزا باید خدارا صدا بزنم…. یک میز دونفره…دوصندلی یکی من یکی خدا حرف نمیزنم نگاهم کافیست…میدانم برایم اشک میریزد…