
پیامک های عاشقانه بخش ۷۳۹
دو گروه از #مردان هیچ گاه به زندگی عادی بر نگشته اند. . .
#اول #مردانی که به #جنگ رفته اند . . .
#دوم #مردانی که #عاشق شده اند . . . بــعــد دو مــاه بـــرگـــشــتــه طـــرفـــم
فـــرســـتـــاد : ” تـــو هــمــه چـــیـــز مــنــی امـــیــدوارم یــروز بــفـهـمـی”
مـــن جــوابــی نـــدادم ولـــی اون بـــایــد یــه روزی جــواب بــده……….
جـــوابـــــِ گــریــه هـای مــن بــعد ایــن پــیــامــــ ######ویژه ی الهی گاهی نگاهی##########
………………..واما تورفتی
تو رفتی و من معنی عذاب را فهمیدم
بخدا بی تو تخت خواب تخت بی خوابی است
تو رفتی و من زیر باران قدم میزنم بی اختیار یاد تو می افتم
یاد حرفهای یواشکی ات…………..یاد بوسه های پشت گوشی
یاد دوستت دارم های نصفه شب که آهسته میگفتی………
……….تو رفتی
تو رفتی ولی یک چیز را جا گذاشتی
………….یادت………………
تو یادت را با خودت نبردی ومن سالهاست منتظرم
وهمچنان منتظر میمانم که بیایی و یادت را هم باخودت ببری تا همه چیز تمام شود
لایک = صبوریم کمه بی قراریم زیاده چقدر خوبه که ..
روزی چند بار صدای خنده های کسی که دوستش داری ..
توی گوشت بپیچه… هرشب که میخوابی گویی دستی مرابربالینت مینشاند…….
نمیدانم چه حکمتی دارد……………..
چشمان تو ارامگه شهرخیالست…….
شکوهیست بودن باتو………..
که بلندیش راجز خدا هیچکس نمیداند
نه مرواریدشرقی نه الماس وجود
تونابی….به زلالی عشق من
پس بمان که دیریست بی ریامیخواهمت…………… میخواهى بدانـــــــــــــــى چه مى کشــــــــــــم ؟
فقط یکــــــــــــــــبار سیگار را
از آن طــــــــــــرف که مى ســـــــــوزد بکش ! دروصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم
آتش بگیر تا بدانی چه می کشم دکتر پای نسخه ام بنویس (ملاقات ممنوع)
بگذار تنهاییم دلیل پزشکی داشته باشد. ازم خواست که بمانم
گفت:صبح بعد از این شب سیاه خواهد آمد.
گفت:خدا هست دستامونو میذاریم تو دستاش خیالت راحت که به مقصد میرسیم.
برامون دعاکنید یادتوحس قشنگی است که در دل دارم
چه تو باشی ؛چه نباشی نگهش می دارم @@ وقتی اینگونه
به تاخت
از من دور می شوی
حواست به پل های پشت سرت باشد
که اگر خراب شوند
نه تو توان ِ بازگشت خواهی داشت
نه من توان ِ در پی ِ تو دویدن!!!
(حـســـیـــלּ اسلامے) کاش می توانستم جانت را بگیرم
آنوقت دیگر غصه نمی خوردم
که هستیُ بودنت را
از من دریغ می کنی…
آنوقت دیگر حسرت بودن ُ
نداشتنت را نداشتم
آسوده خاطر دل از دنیا می بریدم!!!
(حـسیــن اسـلامے) دیوانگی محض است
آرزوی ِ تکرار ِ روزهای با تو بودن
چه فایده ؟!!
وقتی قرار است در پس آن روزهای خوب
رفتنت دوباره تکرار شود!!! روزی من از سکوت زمین کوچ می کنم
روزی تمام خوب و بدش را وداع میگویم
آن روز مرا به خاطره هایت سپرده ای
گاهی
مرا میان دفتر شعرم
ورق بزن
عمری به آخر این ره نمانده است
گاهی
” چه زود دیر میشود ؟ ”
آری
چه زود دیر میشود
بانوی قصه ها…
خدا حافظت…
تمام منتظر کسی هستم که عشق باشد نه هوس …
بغل میگیرم عکساتو شاید آروم شه آغوشم
لباسی رو که دوس داشتی برای آینه میپوشم
میخوام باور کنم رفتی میخوام خالی شم از رویات
همش چشمامو میبندم شاید یادم بره چشمات عشق دروغین قسمت ششم.
رضا داره دیوونه میشه! با خودش میگه: دختری که نمیذاشت من بهش دست بزنم میره به یکی دیگه بوس میده.
رضا دلش شکسته. تو خیابونا قدم میزنه و اشک میریزه. مثل دیوونه ها با خودش صحبت میکنه. مردم همه تو خیاباون بهش نگا میکنن.
دیگه دیر وقت شده. رضا میره خونه. مامانش بهش میگه: پسرم تا حالا کجا بودی؟
رضا دوباره میزنه زیره گریه! مامانشو در آغوش میگیره. مامانش میگه: پسرم خواهش میکنم به من بگو چی شده؟! -نه تو دعوام میکنی! -پسرم بگو منو دق نده.
رضا همه چیو واسه مامانش تعریف میکنه. حالا دیگه آروم شده.
مامانش: پسرم، فدای سرت. خودم یه دختره خوب واست میگیرم. -اصلا من دیگه زن نمیخام. -باشه پسرم. هرچی که تو بگی. -مامان، یه وقت به بابا چیزی نگی! -نه پسرم خیالت راحت باشه. -بابا تا منو ببینه میفهمه. -اوووه بابایه مُردشور بردت تا یک ماهِ دیگه از سفر بر نمیگرده.
رضا میره تو اتاقش تا بخوابه. با خودش میگه دیگه بمیرمم به سپیده زنگ نمیزنم. اما فکرش راحت نیست.
سه شب به همین روال می گذره. تا اینکه شبِ سوم :
گوشیه رضا زنگ میخوره! آره سپیدس. رضا خیلی سعی میکنه که گوشی رو جواب نده اما نمیشه و جواب میده!
رضا: چیه آشقال؟! -چرا بهم زنگ نزدی؟ تو منو بدبخت کردی! -کصافط برو با همون دوسته پورشه سوارت! -خیلی پستی! داری به من تهمت میزنی! اون داییم بود. داییم تو کاره تعمیره ماشینه! -منم باور کردم. تو فقط دنباله پولی! اونم دوستت بود!
سپیده از پشتِ تلفن گریه میکنه و میگه: خیلی بی رحمی. اون شب که جلو داییم به من اونجوری نگاه کردی بهم شک کرد و به داداشم گفت. انقدر کتک خودم که دستم شکست الانم دستمو بستم! رضا با بغض:اگه داییت بود پس چرا لباتو بوسید؟ -بی تربیتِ بد بین داییم لپمو بوسید!
رضا قانع میشه و میگه: سپیده دوست دارم منو ببخش! -مگه میتونم نبخشمت؟! رضا جون باید برم شام بخورم فردا بیا دنبالم تادستمو ببینه که بستمش! فعلا کاری نداری؟ -نه عزیزم. خدافظ.
سپیده: خوب چرا قطع نمیکنی؟ -اول تو قطع کن! -نه اول تو. -من آقاتم میگم اول تو. -چشم.
آخ چرا این رضا انقدر ساده هست؟ سپیدهِ دروغگو!
ادامه دارد…
با تشکر از ممر و علی که عشق دروغین رو با ذکر منعِ سایت (۴جوک) و نویسنده تویه وبلاگشون نوشتن.
من یه گله هم دارم از بعضی ها! واقعا جای افسوس داره. خیلی ها مطالب و خاطراتمو تویه سایت یا وبلاگشون کپی کردن. جالبیش اینجاست که تویه خاطراتم اسمه خودشونو جایگزین سینا کردن!
حتی یک خانوم (اگه اشتباه نکنم از اعضای همین ۴جوکه خودمون هستن) خاطره منو به اسمه خودشون نوشتن و بعد پسرا زیرش واسشون نظر گذاشتن که راست میگی؟ این خانوم هم فرمودن: هنوز یادِ خاطره ام (خاطره منو می فرماین) میوفتم خندم میگیره! می ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻭ ﺷﺎﺩ ﺑﻮﺩﻥ ﺁﻳﻴﻦ
من است،
ﻓﺎﺭﻍ ﺑﻮﺩﻥ ﺯ ﮐﻔﺮ ﻭ ﺩﻳﻦ؛ ﺩﯾﻦ
من است،
ﮔﻔﺘﻢ ﺑﻪ ﻋﺮﻭﺱ ﺩﻫﺮ ﮐﺎﺑﻴﻦ ﺗﻮ
ﭼﯿﺴﺖ؟
ﮔﻔﺘــﺎ ﺩﻝ ﺧـﺮﻡ ﺗـﻮ ﮐﺎﺑﻴﻦ ﻣـﻦ
ﺍﺳﺖ. دخیل می بندم…نه اینکه گره بگشایی…میبندم که رهایم نکنی.