گداهای بازاریاب
مجموعه: داستانهای خواندنی
داستان جالی «گداهای بازاریاب»
دو گدا در یکی از خیابان های شهر رم کنار هم نشسته بودندیکی از آنها صلیبی در جلو خود گذاشته بود و دیگری ستاره داوودمردم زیادی که از آنجا رد می شدند به هر دو نگاه می کردند ولی فقط تو کلاه کسی که پشت صلیب نشسته بود پول می ریختن .کشیشی که از آن جا رد می شد مدتی ایستاد و دید که مردم فقط به گدایی که پشت صلیب نشسته پول می دهند و هیچ کس به گدای پشت ستاره داوود چیزی نمی دهد.رفت جلو و گفت :رفیق بیچاره من، متوجه نیستی؟اینجا یک کشور کاتولیک هست، تازه مرکز مذهب کاتولیک هم هست.پس مردم به تو که ستاره داوود جلو خود گذاشتی پولی نمی دهند، به خصوص که درست نشستی کنار دست گدایی که در جلو خود صلیب گذاشته است.در واقع از روی لجبازی هم که باشد مردم به او پول می دهند نه به تو.گدای پشت ستاره داوود بعد از شنیدن حرف های کشیش رو به گدای پشت صلیب کرد و گفت :هی موشه نگاه کن کی اومده به برادران گلدشتین بازاریابی یاد بده؟
منبع:asriran.com
داستان های جالب و خواندنیآرزوهای زیبای ویکتورهوگو برای شما!ابزاربرترجاسوسی قدیمی (+عکس)اسم واقعی افراد سرشناس!انواع انسان ها از دید دکتر شریعتیتعاریف بزرگان از زنانجالب و خواندنی از باورهای عامیانه مردم!