گربه مزاحم
گربه مزاحم
مجموعه: شهر حکایت
ابلهی از دست گربه ای به ستوه آمده بود و هر چه او را از خانه بیرون می کرد و به جای دور می برد، باز به خانه باز می گشت. روزی گربه را در کیسه ضخیمی انداخته و به محل دوری می برد
رفیقی از او پرسید: به کجا می روی؟
گفت: فلان جا و نام محل را به اشتباه گفت.
رفیقش گفت: ولی راه آن جا از این طرف نیست.مرد جواب داد: آهسته باش. خود هم می دانم این را به گربه می گویم.
منبع:روزنامه خراسان
گنجینه مثل ها و حکایاتحکایت بهلول و آب انگوراحمق ترین مردم جواب تحسین برانگیز جواب دندان شکندرس بهلول به شیخ جنید دفع بلاء و علاء