در طول تاریخ فرش و تابلو فرشهای ایرانی از نظر زیبایی و هنر نقش مهمی در اقتصاد کشورو خانواده ها داشته که شایسته است بیشترتوجه به این هنر ارزشمند که یادگار نیاکان ما میباشد و برای خلق آن رنجهای زیاد و راههای بسیار طی شده است داشته باشیم باید پذیرفت که پیدایش هنر ارزنده قالیبافی به یکباره و خلق الساعه نبوده بلکه به تدریج و بنا به اصول علمی و روند قدم بقدم روبه رشد حسب قواعد سنت تمدنهاو میزان علاقه واحتیاجات مردم آن روزگار بوده که راه تکامل در بافت وسایر عواعل تولید را پیموده است تا به زمان خشایارشا حدود ۲۴۸۹سال قبل رسیده است . پس قدمت و پیشینه فرش را در ایران باید در سده های پیشین تر جستجو کرد و مسائل اجتماعی مردم هر عصر مدیون جامعه پیش از خود بوده که تجربیات هنری خود را به نسل جوان تر آموخته است .
درست است که یک تخته فرش و یک روانداز اسب در منطقه پازیریک بخش جنوبی سیبری بدست آمده و تاریخ بافت آن را حدود سده پنجم قبل از میلاد می دانند ولی آراء و عقاید فرش شناسان و پژوهشگران بطور پراکنده بر آن است که قدمت فرشبافی به تمدنهای پیش تر ایران می رسد ادله این تفکر با توجه به زیبایی بافت و نقش و نگار موجود در فرش مضمون رشد تمدن و پیشرفت هنر بافندگی و صنایع دستی آن روز ایران بوده است .
نکته مستند تر آنکه در ۴۸۰ سال قبل از میلاد مسیح هنگامی که تمیستوکل ( Temistocle )سردار آتنی بعلت رشگ برخی از رجال آتن به او تهمت خیانت زدند و مورد مذمت و اتهام قرار گرفت و حتی جان وی در معرض خطربود بنابراین برای نجات جان خود به ایران گریخت . چون کشور یونان در آن زمان در حال اهتزاز با کشور بزرگ ایران قرار داشت خشایارشا که پادشاه ایران بود با نگرش کسب اطلاعات نظامی و اوضاع واحوال اقتصادی و اجتماعی یونان با مهربانی با وی رفتار کرد و حتی هدایای ارزنده ای از جمله چند قطعه قالی وگلیم های زیبایی که دارای نقش و نگار دلفریب و گیرا که با دستهای هنرآفرین فرزندان ایران بافته شده بود به وی داد . سردار آتنی که از قبل به زیبایی گلیم وفرش ایران آگاه بود تا هدایای فرش و گلیم را دید مورد پسند قرار داد و تعریف و تمجید از آن کرد که این امر در تاریخ فرشبافی ایران یک سند قطعی و مورد اطمینان بایستی در نظر گرفته شود .
یا گزنفون در کتاب بازگشت ده هزار یونانی می نویسد :در یک مهمانی که سوتس (Seuthes ) امیر تراکیه حضور داشت بعنوان هدیه یک تخته فرش ایرانی به وی داده می شود بدیهی است آنچه را که به امیر کشوری هدیه می دهند چیزی نفیس و ارزنده ای باید باشد پس نتیجه می گیریم که فرشهای ایرانی در آن زمان چنان زیبا و دلفریب بوده که شایستگی پیشکشی به پیشویان کشور ویا ملتی را داشته است .
(نقل از زندگانی مردان نامی پلوتارک )
حبیب ابن صهبان نقل می کنند هنگامی که سپاه سعد در جنگ با ایرانیان ظفر آمد آنها به کاخ مدائن رسیدند غنایم فراوان بدست آوردند مثل جامه ها زیورآلات شمشیر خسروپرویز و ده ها قلم دیگر از جمله یک تخته فرش شصت ذرع در شصت ذرع یکپارچه به اندازه یک جریب که همچون کشتزار و سبزه زار بهاران بود و متن فرش چون نهرها و لابه به لای آن همانند مروارید بود ومتن از حریر بر پودهای طلا که گلهایطلاو نقره و امثال آن داشت چشم همگان را خیره می کرد آنها خمس همه غنایم را بین خود تقسیم کردند و فرش بماند چون تقسیم آن میسر نبود سعد مسلمانان را خواند و گفت خداوند دستهای شمارا پر کرده است تقسیم این فرش مشکل است رای من این است که آن را به امیر مومنان عمر واگذاریم که هر چه خواهد کند چنان کردند گویند چون فرش به مدینه نزد عمر بردند شب خوابی دید و کسان را فراهم آورد و حمد ثنای خدارا کرد و در باره فرش رای خواست نظرهای متفاوت دادند در آن جلسه که امام علی (ع) نیز حضور داشت به عمر فرمود : ای عمرکار چنانست که گفتید اما تامل باید کرد که اگر اکنون آن را بپذیرید فردا کسانی به دستاویز آن به ناحق چیزهای بگیرند: عمر گفت راست گفتی و اندارز دادی فرش را پاره پاره کردند و تا بین کسان تقسیم نمایند که یک تکه از فرش که از بقیه تکه ها بهتر نبود به حضرت رسید امام تکه فرش را در بازار به بیست هزار دینار فروخت
( نقل از تاریخ طبری جلد پنجم )
نظر عزیزان را به سه نکته مهم معطوف میدارم:
۱-پیدایش قالی و گلیم به یکباره نبوده وبه تدریج در سده پنجم قبل از میلاد به تکامل رسیده است و حصول نتیجه می گردد خلق این هنر خیلی پیشین تر بوده است.
۲-خلق اولیه فرش در ایران بوده وبعدها از طروق مختلف به سایر نقاط انتقال یافته است .
۳-فرش ایران در طول تاریخ اعتبار جهانی داشته و همیشه بعنوان یک کالای ارزنده و سرمایه ای ایفای نقش کرده است.
فرازی از سروده شاعر خوش ذوق تقدیم به همه هنرمندان وبافندگان رنج دیده و همه کسانی که در این راه قدمهای مفیدی برداشته اند:
چو استاد دستش قلم بر رقم برگرفت بیکباره آن برگ بیمایه جان بر گرفت
چو نقشی برنگ لب لعل شیرین یار بنرمی بزد سرخیش جان گرفت
گل و بلبل سرو قامت بلندی نشاند بدین چیرگی هم غزالی دویدن گرفت
ترنجی بچند وسپس طره ای درکنار توگویی که یکباره باع عدن جان گرفت
گره از یی هم زد و رج نشاند ضخیمش یکی پودو نازک دگر جا گرفت
همه روزها را بدینگونه اش پیش برد چنین از سحر تا که شب پا گرفت
منبع : بیتوته