هنرایران در مغرب زمین به مدت چند قرن بیش از هرچیز به قالی ایرانی نامبردار و شناسا بوده است. قالی های ایران در تجملات زندگی درباری سهم بسزا داشت و به همین ملاحظه در چشم فرستادگان و جهانگردان خارجی از جاذبه فراوان برخورداربود، و از سده پانزدهم مسیحی به بعد همواره از آن سخن میگفتند، و اغلب نیز با ستایش بسیار. گذشته از این، قالی ایرانی چشم گیرترین تحفه ای بود که مسافران میتوانستند به آسانی بهمراه آورند. زیبایی و شکوه این ارمغان ها به همان نگاه نخست بی مقداری و حقارت فرش های مغرب زمینی را نمایان می ساخت.
فرش مشرق زمین، دستکم از اواخر قرون وسطی، جزو اقلام داد و ستد قرار گرفت و در سده های چهاردهم و پانزدهم مسیحی بر صورت اموال اشراف و ثروتمندان افزوده گشت و نیز به آثار نقاشان اروپایی راه یافت. اما این فرش ها عمدتاً از سرزمین های خاور نزدیک فراهم می آمد که به اروپا نزد یکتر بودند. این نیز هست که فرش های شرقی بازار اروپا همه بافته از پشم بود و رنگهای معدود داشت و طرح و نقش آن ها کمابیش خشن و خالی از ظرافت، و نیز دلگیر بود و فاقد تابناکی و ظرافت دلپسند دست بافته های ایرانی. حتی قالی های قاهره ای، که نمونه های عالی آن به راستی ممتاز است، از نظر “جوزوفا باربارو (سفیر ونیزی که در زمان اوزون حسن آق قوینلو به ایران آمد) در برابر قالی های شکوهمند ایرانی رنگ می باخت، قالی هایی که به محض ورود به ایران چشمانش را خیره کرد و او را به وجد آورد.
جاه و منزلت آغازین فرش های ایرانی با به دسترس آمدن نمونه های نفیس تر و گرانبهاتر افزوده شد. از جمله ی این نمونه ها دست بافته های زربفت و سیم بفت مشهور به “لهستانی” بود که به مقدار زیاد به اروپا می آمد. فرش های ممتازتری نیز کا خهای سلطنتی کشورهایی را که با ایران رابطه ی مستقیم داشتند می آراست، و همچنین دست بافته هایی اعلا توسط هنرمندان متمکن، از جمله روبنس، خریده می شد که نشان دادن مکرر آ نها در پرده های نقاشی آنان بر قدر و منزلت این فرش ها می افزود. لهستان و دانمارک و هلند و پرتغال به وارد کردن فر شهای ایرانی به مقدار زیاد پرداختند، در همان حال که پادشاهانی چون لویی چهاردهم بیهوده تلاش میکردند فرشهایی به تقلید از این گستردنی های بی همتا در کشورشان بافته شود، که این خود ستایش و تکریم قالی ایرانی را دو چندان می ساخت.
بلندی جایگاه قالی ایران در جهان و تجلیل آن، به سان عالی ترین بافته های گستردنی، هم چنان بر قرار مانده است. در این عرصه، ایران را رقیبی نبوده است. درست است که سفالهای لعابدار ایرانی از حیث ویژگیهایش دستکم از فرش ایرانی ندارد، اما ناگزیر از رقابت با فراورده های چینی است. هم چنین است شاهکارهای درخشان معماری ایران، که در بیان زیبایی شناختی عواطف ژرفتر و پهناورتر آدمی، تواناتر از فرش است. با این همه، معماری را میتوان عرصه ی تجلی عواطف عام بشری برشمرده، نه اینکه دستاوردی باشد از نبوغ خاص مردمانی بخصوص؛ وانگهی، برخی آثار معماری اقوام دیگر بسا که همتراز یا حتی برتر از آثار ایرانیان باشد.
چنین است که قالی باعظمتی که نیمی از آن در کلیسای جامع کراکو در لهستان است و نیم دیگر در موزه هنرهای تزیینی پاریس، یا قالی ” آنهالت” و قالی های مشهور به”اردبیل”، شاهکارهایی بی بدیل و به کل غیر قابل قیاسند با هرآنچه بتوان با آ نها برابر نهاد.
برتری و فراستی جهانی تنها از آن هنری تواند بود که بازتاب اصیل و طبیعی تمدن و فرهنگی باشد که آن پدید آورده است؛ و این درست همان چیزی است که قالی های ایرانی در حد استثنایی از آن برخوردارند، چرا که بینش زیبایی شناختی خاصی را به کمال رسانده اند که عمیقاً و به طرز بارز ایرانی است.
بن مایه ی این دستبافته ها استوار بر سنت های کهن است و در تار و پود آن ها آرمان هایی عجین گشته که از دیرباز در زبان و ادبیات و والاترین میراث های معنوی این نژاد حرمت داشته و پاسداری شده است. این آثار دستاورد چیره دستی استادانی است که صنعتگر ایرانی از دیرباز بدان سرافراز بوده است، و عرصه ی نامحدودی از برای بروز نبوغ ایرانی در آفرینش نقش و نگارهای ناب و تابناک و آهنگین پدیدار میکنند، آکنده از ایهام و سرشار از راز و رمز. به رغم پیچیدگی ترکیب بندی و یا حدت جاذبه ی شاعرانه، این نقوش را وضوح و طراوت خیال به همان مایه است که در دل و جان ایرانی عجین گشته است.
نمونه های برجسته ی این طرح و نقشها هرگز تا حد بدیهی تنزل نمی یابند، اما در اندرون خود غنای پایان ناپذیری نهفته دارند که تنها بر همدلی و شیفتگی شکیبای مشتاقان راه می گشاید. در این شاهکارهاست که بینش توانگر و پر تب و تاب تذهیب کاران تحقق می یابد که این پیچش های پر افسون را از هنر پر وقار خوشنویسی فرا گرفته اند. این نقوش منتظم دیرین سال و در همان حال پیوسته متحول، درخشش خود را وامدار رنگ هایی است که از هنر کاشیکاری و پارچه بافی و نقاشی مینیاتور و چه بسا دیوارنگاری برگرفته است. بر این قرار، فرش های عصر کلاس یک (دوره های تیموری و صفو ی) برآورنده ی نیاز زیبایی پسندی ایرانی است، به حق و به تمامی، تا بدان پایه که هیچ یک از هنرها هماورد آن نیست، مگر هنر معماری. اما فرش هایی که شایسته جایگاهی چنین بلند باشند به واقع از حیث شمار اند کند و از حیث دوران شکوفایی، کوتاه مدت. تقریباً محقق است که فرشهای پرزدار زیبا دستکم در عصر غزنویان (از ۴۲۸ تا نیمه های سده ی ششم هجری) بافته می شده؛ اما اینکه چه طرحی و نقشی داشته به درستی متصور نیست.
فرشهایی هم که در نقاشی های مینیاتور سده های هشتم و نهم هجری نشان داده شده، هر چند بهره ور از نوعی کمال و اصالت است، وجه اشتراک اندک با دست بافته های سده ی دهم دارد، دورانی که به طرز استثنایی دوران فراهم آمدن جملگی اوضاع و احوالی بود که دستاوردهای گرانسنگ را در امکان می آورد. چنین است که این هنر، به رغم عمر دراز، در رسیدن به اوج خود آهسته رو بود و به خلاف هنرهای سفالگری لعاب دار و معماری، دوران اعتلای زیبایی شناختی آن سرتاسر تاریخ ایران زمین را فرا نگرفت. با این همه و به رغم این محدودیت زمانی، هنر فرشبافی یکی از کامل ترین و پربارترین تجلیات فرهنگ ایرانی است.
استاد فرشباف یا طراح از شهرت و منزلتی برخوردار نبود که شاعران و خوشنویسان و نگارگران، یا حتی پارچه بافان بزرگ، بدان نامبردار بودند. همچون سفالگران، تاکنون نام هیچ یک از اساتید فرش بافی به متون راه نیافته است، گو اینکه وجود کتیبه ای چند در شماری از فرش ها گواه آن است، که قدر این استادان را به سزا می شناخته اند. اما مهم تر از شهرت شخصی، اهمیت و ارزش این هنر است در زندگی مردمان، چرا که فرشبافی کم و بیش هنر و صنعتی است همگانی و برخوردار از رشد و بالندگی خودجوش و طبیعی. فرش از دیرباز اساسی ترین اسباب منزل بوده است، چه در کاخها و خانه ها و چه در خیمه ها، مهارت در فرشبافی تقریبا” جزو خصایص ملی ایرانیان بوده است و ایلات و عشایر، عملاً و ضرورتاً، همواره به فرش بافی می پرداخته اند. هر خانه ی بزرگ کارگاه اختصاصی فرشبافی داشته و در پی به کمال رساندن این هنر بوده است. فرش، حتی گران بهاترین آن، برای فروش به بازار می آمده است. چنین اقبال عام و همگان پسندی مایه ی قوت و اعتلای هر هنری است و سبب میگردد که هنر هرچه بیشتر انسانی شود و به فرایند تکوین سنت های راستین مردمان بپیوندد.
چنین است که طراحان و بافندگان فرش در خدمت جمعی کثیر و در عین حال سختگیر بودند، و از آن جا که به برکت همین شناخت و ارج گذاری عمومی این صنعت جایگاهی والا داشته است، برای رسیدن به اوجگاه کمال راهی کوتاه و هموار در پیش داشته و گامی چند بسنده بوده که به اوجگاه برسد؛ و آن زمان که شاهان صفوی دلبسته ی این صنعت شدند و دریافتند که زیبایی نکوترین زیور پادشاهی است و خزانه های مالامال را گشودند، این دو سه گام هم برداشته شد.
کاربردهای فرش
تامس هربرت، آن جا که از سده ی هفدهم مسیحی سخن می گوید، مدلل میدارد که دستکم از روزگار عباسیان خانه های ایرانی، حتی محقرترین، با قالی مفروش می شده که معمولاً سرتاسر اتاق را می پوشانده است و خصوصاً قالی های بزرگ را به اندازه ی اتاق ها می بافته اند. مساجد نیز مفروش بوده، که هنوز هم هست، و شاهان متدین قالی های گرانمایه را به نشانه ی دینداری وقف میکرده اند؛ هم چنان که بناهای عمومی دیگر را با فرشهای دست باف می آراسته اند. قالی را چنان منزلتی بود که در مساجد و کاخهای سلطنتی به امین اموال و متصدی مخصوص سپرده می شد تا عهده دار نگه داشت و مرمت آن باشد؛ قالی های به غایت فاخر را پیوسته زیر پا نمی انداختند، و همچون بزرگ پرده های نقاشی خاوردور آنها را لوله میکردند و در مخزن می نهادند و تنها در مراسم خاص میگستردند.
چنین می نماید که آویختن فرش گستردنی از دیوار نیز متداول بوده، و در مراسم عمومی جشن و سرور، قالی همان نقشی را داشته که پرچم در جشن های امروزی مغرب زمین دارد. و این رسمی است که در عصر رنسانس به اروپا راه یافته است. برای مثال، ویتوره کارپاچیو، نقاش ونیزی، در یکی از آثار خود که تصویری از جشن ها ی ونیزی است، قالیچه ای شرقی را آویخته از ایوان نشان می دهد.
در دنیای اسلام، فرش از زمانهای دور از لوازم عمده ی نمازگزاری بوده است. البته همه ی فرش های نمازی قالی گره بافته نبوده و همچنان که از نام سجاده برمی آید، هر دست بافته ای ممکن است برای نماز به کار آید، ولو آنکه پارچه ای درشت باف باشد. با این همه، نمازگزاران را با فرش سجاده ای الفتی بوده و یکی از لوازم شخصی مقرّب و با ارزش به شمار می رفته است.
سازماندهی صنعت فرشبافی
مدت ها پیش از آن که فرش مال التجاره شود و سازماندهی بازرگانی پیدا کند، فرشبافی در ایران صنعتی بود خانگی و فراگیر که در زندگی خانواده ها، خواه در خیمه، نقش بسزا داشت و جزو مشغولیات و کارهای جنبی زنان و کودکان بود، در همان حال که در کارگاه های بافندگی به استمرار و به طرز حرفه ای انجام می پذیرفت. سازماندهی درباری فرش بافی نیز تاریخچه ای کهن دارد و چنان که پیداست کارگاه های فرشبافی شاهی نیز چون دیگر کارگاه های هنری سلطنتی سامان می یافته و نیازهای عمارت شاهی را تدارک می دیده اند. این نیز هست که فراورده های این کارگاه ها، خواه تجارتی، خواه درباری، مختص مصارف محلی نبود. پاره ای از دست بافته ها از اقلام خراج بود و پاره ای پیشکش می شد؛ فرشهایی نیز در بازارهای محلی و داخلی، و بعدها خارجی، دادوستد می گشت.
دویست تخته فرشی که از خراسان به خزانه ی هارون الرشید فرستاده شد به احتمالی توسط خراجگزاران از جاهای مختلف گردآوری نگشته و فراورده ی کارگاه های درباری بوده، بر همان منوال که فرشهای اهدایی شاه طهماسب به سلطان سلیم اول بوده است. این دارهای فرشبافی درباری رفته رفته، خصوصاً در زمان شاه عباس اول، به مجتمع تولیدی عظیمی مبدل گشت که عایداتی کلان نصیب پادشاه میکرد، و کارگزاران دولت با تمامی امکانات و تسهیلات حکومتی دستاندرکار دادوستد این فراورده ها بودند.
با وجود این، بافندگانی که در کارگاه های درباری کار می کردند می توانستند به سفارش دیگران نیز فرش ببافند. در برخی موارد، کارگاه های بافندگی دربار عملاً در کاخ های سلطنتی مستقر می شدند. “تاورنیه” و دیگران نوشته اند که دارهای بافندگی مخصوص فرشهای ابریشمین و زربفت از ضلع جنوبی کاخ عالی قاپو در میدان نقش جهان تا کاخ چهلستون برپا بوده است. سایر کارگاه های شاهی، هر جا که مواد لازم و بافندگان کارآزموده فراهم بود، در مناطق مختلف کشور پراکنده بودند. گزینش محل نیز بستگی داشت به سابقه ی ممتد بافندگی در انواع مرغوب و مشهور.
کارگاه های درباری، علاوه برمنزلت شاهانه، از امتیازات دیگر نیز برخوردار بودند. گله های گوسفندان چراگاههای سلطنتی در سرتاسر کشور مرغوب ترین پشمها را فراهم می آوردند. به روایت “شاردن”، این مواد مرغوب، از جمله الیاف ابریشم، در کاروانسراها و انبارهای بزرگ اصفهان گرد می آمد و به کارگاههای حکومتی ایالت های مختلف فرستاده می شد.
به اقتضای تولید فرش های فاخر و گران مایه در کارگاه های سلطنتی و اختصاصی و سایر کارگاه های متمرکز در مناطق مختلف کشور، اغلب پنداشته شده که تمامی فرش های نفیس به فرمایش و سفارش بافته می شده است؛ حال آنکه دست بافته های گران بها از دارهای عشایری و محلی و حکومتی در اقصی نقاط کشور نیز بیرون می آمده است. ایلات و عشایر از زما نهای بسیار دور فرش می بافته و با داد و ستد پایاپای کالاهایی را به دست می آورده اند که خود قادر به فرا آوردن نبودند. هر چند دانستنی های ما اندکی مبهم است، چنین می نماید که تولید و دادو ستد فرش به اندازه ی کالاها و فراورده های دیگر متداول و پررونق بوده، و این واقعیتی است که مورخان و جغرافی نویسان پیشین بدان گواهند.
آنان سفالینه های خود را، همچون فرش ها و زیورها، با « پسندیده ترین و خواستنی ترین نقوش باب روز می آراستند تا بتوانند در بازارهای پرمشتری به بالاترین قیمت بفروشند؛ و همچون فرشبافان و جواهرسازان در بند آن نبودند که خریدار چه کسی باشد».
پیوند با نقاش و نقاشی
رخنه و نفوذ هنرمند نگارگر در عرصه هنرهای تزیینی مایه تأمل است. نگارگر بخت آن دارد که به شهرت و ثروت و عزت رسد، تا بدان پایه که در این عرصه فرمانروا گردد و صنعتگر چیزی جز فرمانبردار فرودست نباشد. با این همه، صنعتگر را نمیتوان کنار گذاشت. او را دلمشغولی ها و دیدگاه های دیگر است، چرا که باید بیش از هر چیز زیبایی را به مدد طرح و رنگ به جلوه در آورد و صورتگری علاقه ی ثانوی اوست. هنر نگارگر متکی بر طبیعت پردازی و تجسم عینی است که با کار تزیینگر آرایه پرداز درست نمی آید؛ او را بیراهه میکشاند و ویژگی بنیادی آرایه پردازی را از میان برمی دارد و تقلید پرهزینه ی نمایشگری را جایگزین آن می سازد. گذشته از این، صنع تگر در فرایند قوام بخش سنت دیرین سال، الفت و بستگی عاطفی خاصی با کار خود پیدا کرده و با زیر و بم آن خوگر گشته و خوب می داند که دستاوردش چه ابعاد و اندازه هایی باید داشته باشد و گنجایش ریزه کاری در آن به چه مایه است. چنین است که فرمانبرداری تمام از نقاش بسا که نافی آفرینش آثارهنری گران سنگ باشد.
با این همه، نقاش در هنرهای تز یینی در حد خود ارزشمند و موجه است. نگارگری حرفه ای است پیچیده و کمال یافته و جامع و نافع که تنها به ممارست سخت و قریحه ی سرشار به سامان می رسد. عموماً، حساسیت و مشکل پسندی نقاش از حیث انتخاب رنگ بیش از صنعتگر است و توانایی او در هماهنگ سازی و ترکیب بندی به وضوح افزون تر است. از این دیدگاه، فرش بافان می توانند از نگارگران بیاموزند و بسیار هم آموخته اند.
مواردی نیز هست که وحدت کمابیش کامل نقاش و بافنده ی فرش را به عیان می بینیم. اینجاست که بافنده، سرشت و ویژگی فراورده خود و تناسب اندازه و ترکیب بندی تزیینی و تحرک طرح و نقشه را به تمامی نگاه می دارد، و نگارگر همگی توان خویش را در باریک بینی و موشکافی و نرمش و پویایی به کار می بندد. همکاری و هماهنگی تا بدین پایه در ایران بیش از اکثر جوامع فرهنگی دیگر در امکان می آمد، چرا که در این سرزمین هنر نقاش همواره جنبه تزیینی داشته و نگارگر را سودای آن بوده که رنگها را همچون نغمه ها و نواهای موسیقی ناب مترنم سازد و نقش و نگار را زبان دار و پرمعنا کند. از جانب دیگر، هنرمند آرایه پرداز و زینتگر پیوسته نگاره ها و نقش مایه هایی را به کار می آورد که، به رغم شیوه یافتگی، نمودگارهای آشنا و شناسای خود را در طبیعت داشتند. به همین ملاحظه، آرایه ها و آذین وارها به اندازه ی کشورهای مغرب زمین از صورتها و الگوهای طبیعی دور نبودند.
به ندرت توان یافت فراورده ای هنری را که از جهت انتقال بی کم وکاست مقصود نقاش و تمامی مفاهیمی که در نظر داشته، به اندازه منسوج گره بافته نامناسب و ناسازگار باشد.
با این همه، دستکم در یک دوره از تاریخ فرش بافی، سازگاری تمام و کمال نگارگری و گره بافی ممکن گشت. در نیمه ی نخست سده ی دهم هجری در ایران، هنرهای نگارگری و قالی بافی دست به دست هم دادند و چندین شاهکار برجسته پدیدار کردند. قالی شکارگاه موزه ی وین و چند قالی شکارگاه دیگر؛ فرشی که دونیم شده و در موزه های کراکو و پاریس محفوظ مانده؛ برخی از قالی ها و قالیچه های گروه نامبردار به سانگوشکو، و نمایان تر از همه، فرش پاره ی متعلق به مجموعه ی بارون هاتوانی، نشان می دهند دستاورده هایی شگرف را که همکاری همدلانه نگارگر و بافنده پدیدار تواند کرد.
ناگفته نماند که در بیشتر این دستاوردها، وزنه نقاش سنگین تر بود و بافنده نیز کمابیش دست بسته و گرفتار در تنگنا، و دست بافته نیز نشان از سازشکاری محسوس داشت. در مواردی که کار نگارگر و بافنده متوازن و کم و بیش هم وزن باشد، مانند مورد فرش کراکو – پاریس، ما شاهد شاهکاری هستیم که جای گفت و گو ندارد. مواقعی نیز هست که در طراحی فرش، تذهیب کار به جای نقاش نشسته و همچنان اثری دلپذیر پدیدار کرده است. از این جمله اند قالی های(بقعه ی) اردبیل و آنهالت و قالی قاب قابی موزه متروپولیتن، یا قالی ترنج موزه ویکتوریا و آلبرت. این نیز هست که برخی فرش شناسان را اعتقاد بر این است که والاتر و متعالی تر از همه، آن قالی هایی است که بر آمده از حکمروایی مطلق و بی قید و شرط سنتهای دست نخورده ی این صناعت باشد.
منبع:carpetour.com