زندگی نامه میرفندرسکی
زندگی نامه میرفندرسکی
مجموعه: زندگینامه بزرگان دینی
ابوالقاسم فِندِرسکی، معروف به میرفندرسکی (ح ۹۷۰-۱۰۵۰ق/۱۵۶۳-۱۶۴۰م)، حکیم و دانشمند دوره صفوی و از استادان بنام مکتب اصفهان پدران او از بزرگان سادات استراباد بودند و جدش میرصدرالدین در ناحیه فندرسک از قرای استراباد صاحب املاکی بود و بعد از جلوس شاهعباس اول (۹۶۶ق) به دربار او پیوست. پدرش میرزابیک نیز در دستگاه شاهعباس خدمت میکرد و مورد تکریم بود (افندی، ۵/۵۰۰؛ قمی، ۳/۳۵- ۳۶).
ابوالقاسم در قصبه فندرسک زاده شد (نک: اوحدی، ۱۵۱؛ افندی، ۵/۵۰۱-۵۰۲) و ظاهراً مقدمات علوم را در همان نواحی فرا گرفت، ولی بعداً برای تحصیل به اصفهان رفت و نزد علامه چلبی بیک تبریزی (د ۱۰۴۱) که خود از شاگردان افضلالدین محمد ترکه اصفهانی بود به تحصیل حکمت و علوم پرداخت (نک: اوحدی، ۱۵۱، ۱۶۸، ۲۸۲).
وی سپس در همانجا به تدریس مشغول شد، ولی ظاهراً محیط فکری و علمی آن روزگار با روحیه آزادیطلب و تقلیدناپذیر او سازگار نبود و او نیز چون استادش چلبیبیک تبریزی و بسیاری دیگر از اهل علم و ادب و عرفان و هنر عازم هندوستان شد (نک: همو، ۱۵۱؛ نصرآبادی، ۱۵۳).
هندوستان در آن دوران به سبب روش و منش خاص اکبرشاه و سیاست «صلح کل او»، هم از لحاظ رونق اقتصادی و امنیت اجتماعی مردمان نقاط دیگر را به سوی خود میکشید و هم از لحاظ تنوع ادیان و آیینها و دوری از تعصبات مذهبی و فرقهای برای مردمان آزاداندیش جایگاهی امن و دلخواه بود.
ظاهراً سفر اول میر به هند در ۱۰۱۵ق و به همراهی اوحدی بلیانی (مؤلف تذکره عرفات العاشقین) بوده است (اوحدی، ۱۲، ۱۵۱)، به گفته اوحدی هنگامی که میر به هند رسید به دستگاه میرزا جعفر آصف خان (ﻫ م) که خود از شاعران و ادیبان ایرانی بود و به هند مهاجرت کرده و در آنجا به صدارت و وزارت رسیده بود نزدیک شد. آصفخان با رعایت احوال او وسایل بازگشت او را به ایران فراهم نمود ولی دیری نگذشت که میر دوباره عازم سفر هند شد نخست به گجرات و از آنجا به دکن رفت اوحدی در هنگامیکه مشغول نوشتن عرفات العاشقین بوده یعنی در فاصله سالهای ۱۰۲۱ تا ۱۰۲۴ق ـ مینویسد که میر فندرسکی بعد از این تاریخ نیز تا اواخر عمر همواره به هند سفر میکرده و ظاهراً یک بار در ۱۰۳۷ق و بار دیگر در ۱۰۴۶ق به معرفی ابوالحسن اصفهانی وزیر شاه جهان با آن پادشاه ملاقات کرده است (ریو، ۸۱۵/ii).
میرفندرسکی در دربار ایران نیز مورد تکریم بود و به گفته نصرآبادی هنگامی که از هند به اصفهان بازگشت شاه صفی به دیدنش رفت (همانجا).
وفات او در ۱۰۵۰ق در اصفهان روی داد (خاتون آبادی، ۵۱۴) و در همانجا در مقبره بابا رکنالدین در محلی که امروز به تخت فولاد و تکیه میر معروف است به خاک سپرده شد مزار او در فضای باز قرار دارد و بر روی خاک او سنگ یکپارچه بزرگی نهادهاند که بر جانب غربی آن کتیبهای به خط ثلث برجسته مورخ به سال ۱۰۵۰ق نوشته شده است. ولی در پایان نسخه رساله صناعیه (شم ۸۸۷) موجود در کتابخانه آستان قدس تاریخ وفات میر ۱۰۴۹ قید شده و در مصراع آخر یک رباعی به صورت ماده تاریخ آمده است (نک: گلچین معانی، ۳۵، حاشیه)، مقبره میر همیشه در اصفهان حرمت خاص داشته و زیارتگاه مردم بوده است.
گفتهاند که پس از مرگ وی طبق وصیتش کتابهای او به کتابخانه سلطنتی شاه صفی منتقل شد (قمی، ۳/۳۵؛ مدرس، ۴/۳۵۹). از زندگانی شخصی او چیزی نمیدانیم و معلوم نیست که اعقاب او چه کسانی بودهاند. از نوادگان او تنها میرابوطالب بن میرزابیک معروف است که از شاگردان علامه مجلسی و مردی فاضل و شاعر بوده است و آثار فراوان دارد (نک: افندی، ۵/۵۰۰-۵۰۱؛ قمی، ۳/۳۶؛ مدرس، ۴/۳۶۰) و بازماندگان این خاندان تا همین اواخر از سادات محترم منطقه استراباد بوده اند (نک: هدایت، روضه، ۹/۱۱۲، ۴۸۹).
میرفندرسکی از معاصران میرداماد و شیخ بهایی بوده و چندین تن از مدرسان علوم حکمای معروف آن عصر چون ملاصادق اردستانی، محمدباقر سبزواری،آقاحسین خوانساری، میرزا رفیعای نائینی و شیخ رجبعلی تبریزی از شاگردان او بودهاند (نک خوانساری، ۲/۳۵۴؛ خاتونآبادی، همانجا؛ هدایت همان ۸/۵۸۶؛ آشتیانی، ۸۵).
بعضی از مؤلفان صدرالدین شیرازی، حکیم بزرگ عصر صفوی را نیز درشمار شاگردان او آوردهاند (مدرس ۳/۴۱۸؛ براون، ۴۳۵/iv)، ولی صدرالدین در هیچ یک از آثار خود از او نامی نمیبرد،درصورتی که در مقدمه شرح بر اصول کافی از دو استاد دیگر خود میرداماد و شیخ بهایی با تجلیل و تکریم فراوان یاد میکند (نک: آشتیانی، ۸۳-۸۴، ۸۷-۸۸).
با این همه به هیچ روی دور از احتمال نیست که افکار میر و تأثیراتی که وی از محیط فکری و فرهنگی هند پذیرفته و دریافتهایی که از تأمل در مسائل فلسفی هندی حاصل کرده بود به نوعی از طریق مباحثات و مذکرات علمی به مجامع فرهنگی ایران راه یافته انگیزه برخی تأملات و تفکرات شده باشد به گفته نویسنده کتاب دبستان مذاهب میر با شاگردان آذرکیوان (ﻫ م) مصاحبت داشت و ترک آزار جاندار از صحبت شاگردان کیوان پیش گرفته بود و چون از او پرسیدند که با استطاعت چرا به حج نمیروی؟جواب داد: برای آن نمیروم که آنجا گوسپندی به دست خود باید کشت (۱/۴۷).
در این کتاب چند تن از آذرکیوانیان نیز از دوستان و نزدیکان میرفندرسکی شمرده شدهاند (۱/۳۳۷-۳۳۸). ارتباط میرفندرسکی با شاگردان آذرکیوان تأثیر پذیرفته باشد درست به نظرنمیرسد زیرا اولاً در آثاری که از وی دردست است هیچگونه تأثیری از افکار آذرکیوان و از اصطلاحات واژگان خاص آن گروه دیده نمیشود، ثانیاً در هیچ یک از آثار و تألیفات دیگر این گروه اشارهای به نام میرفندرسکی نیامده است.
هرچند که از میر آثار فراوانی دردست نیست لیکن عبارات و القابی که بر کتیبه سنگ مزار او دیده میشود حکایت از آن دارد که وی در دوران حیات در نظر خواص و عوام حرمت و عزت خاص داشته است و نه تنها در حکمت و علوم رسمی بلکه در معارف الهی و سیر و سلوک عرفانی نیز او را دارای مقامی بس بلند میدانستهاند.
دلیل دیگر بر شهرت و منزلت او نزد مردم آن روزگار داستانهای غریب و کرامتهای گوناگونی است که به او نسبت دادهاند (نک: زنوزی ۴(۱)۵۲۱؛ نراقی، ۱۹۵-۲۰۲؛ تنکابنی، ۲۳۶-۲۳۷؛ معصوم علیشاه، ۳/۱۵۸؛ صبا، ۲۵) و این شهرت تا آنجا بوده است که داستان آمدن شیر به مجلس او و شیخ بهایی را نقاشان بر پرده و بر قلمدانها نقش میکردهاند) تنکابنی، همانجا؛ نفیسی، ۶۲-۶۶) و داستان رفتن او به معبد کفار موضوع منظومهای دلکش در طاقدیس ملااحمد نراقی شده است (همانجا).
حکایاتی که درباره تیزهوشی، عزت نفس، حاضر جوابی و بیپروایی او در پاسخ گفتن به خردهگیریهای امیران و شاهان نقل کردهاند نیز حاکی از دقت نظر، قوت ذهن، شجاعت اخلاقی، وارستگی وآزادمنشی اوست (نک: افندی، ۵/۴۹۹، ۵۰۱؛ واله، گ ۳۵ب؛ زنوزی، ۴(۱)/۵۲۰-۵۲۱؛ دبستان مذاهب، ۱/۴۷؛ خوانساری، ۱/۲۴۶؛ تنکابنی، همانجا؛ هدایت، ریاض، ۲۶۷-۲۶۸؛ قمی، ۳/۳۵؛ مدرس، ۴/۳۵۷- ۳۵۸٫
گفتهاند که روزی در مجلس او مسألهای از علم هندسه بنا بر نظر خواجه نصیرالدین طوسی مطرح شد. میربرهانی در باب آن آورد و پرسید که آیا خواجه این برهان را ذکر کرده است؟گفتند: نه سپس چندین برهان دیگر در همان باب اقامه و در پی هر برهان همان پرسش را تکرار کرد و جواب همان بود که اول شنیده بود (نک: افندی، ۱/۵۰۱؛ قمی، مدرس، همانجاها).
از اشارات کوتاهی که در تذکرهها و کتب رجال به احوال او شده است. معلوم میشود که وی در عین آنکه از لحاظ کمالات علمی و عرفانی مورد تکریم بوده در زندگانی شخصی بسیار ساده و بیتکلف میزیسته. از شهرت و مقامات صوری گریزان بوده به ظواهر امور اعتنایی نداشته و از آمیزش با مردم کوچه و بازار، حتی اجامر و اوباش، پرهیز نمیکرده است (همانجاها).
واله در بیان احوال او میگوید که وی اکثر لباس نمد میپوشید و با اوباش و اجامره صحبت میداشت در حلقه معرکه خروسبازان حاضر شده خروسی در زیر بغل خود میگرفت (همانجا) واله در پی این سخن داستان معروف گفتوگوی میر با شاه عباس و جواب بیباکانه و صریح او را به اعتراض پوشیده و مؤدبانه شاه ـ که در کتابهای دیگر نیز آمده است ـ نقل میکند (همانجا؛ نک: هدایت، مدرس، همانجاها).
میر در علوم زمان خود خصوصاً در هندسه و ریاضیات و کیمیا صاحبنظر بوده و در پارهای از این موضوعات آثاری به او منسوب است. از آثاری که از او دردست است و نیز از روش و دیدگاههای فکری و فلسفی شاگردان او و تألیفات آنان معلوم میشود که میر در کار تعلیم از استادان حکمت مشاء بوده کتب ابن سینا را تدریس میکرده است (نک: آشتیانی، ۸۶-۸۸). ولی ظاهراً گهگاه از اشارات طعنآمیز و تعریضات تلخ دربارۀ ابنسینا و خواجه نصیرالدین طوسی ـ که هردو از بزرگان این مکتب بوده اند ـ خودداری نمیکرده است (نک: افندی، همانجا؛ خوانساری، ۳/۱۸۵).
او در بیتی از قصیده معروف خود فارابی و ابنسینا را به فهم ظاهری منسوب میکند (نک: مدرس، ۴/۳۵۹) و با آنکه در برخی از آثار فلسفی خود به شیوه مشائیان قول به مثل افلاطونی را باطل میداند (نک: منتخبانی از رساله حرکت، ۸۱/۸۶-۸۷)، اما قصیده معروف خود را با تصورات مربوط به مثل افلاطونی و صعود به برزخ مثالی آغاز میکند:
چرخ با این اختران خوب و خوش و زیباست صورت زیرین اگر با نردبان معرفت
صورتی درزیردارد آنچه دربالاستی بر رود بالا همان با اصل خود همتاستی
آثار: از میرفندرسکی چند رساله مختصر در موضوعات علمی و فلسفی، مقداری حواشی و توضیحات بر ترجمه جوگ بسشت هندویی و بعضی اشعار و قطعههای منظوم برجای مانده است:
۱٫ مهمترین اثرمیررساله فارسی معروف به صناعیه است که به عنوان حقایق الصنایع نیز شهرت دارد. وی در این رساله صناعت را به مفهومی بسیار گسترده و به معنی هرچیز که از قوای عاقله و عامله آدمی به ظهور و حصول پیوندد، گرفته و در ۲۴ باب و یک خاتمه به بیان حد صناعت انواع آن ارتباط صناعات مختلف با هم فایده و غایت هریک درجات سودمندی و شرف و خست آنها و سهم و محل هریک از اهل حرف و صنایع در جامعه پرداخته ترتیب و ترتیب صنایع را برحسب شرف و غایت تا صناعتی که خود غایت غائی است و برای آن غایتی نیست تعیین نموده است در این رساله قوای نفسانی و اندامهای پیکر انسانی (عالم صغیر) و وظیفه و عمل هریک از آنها از یک سو با اجزاء و عناصر عالم هستی و عوالم عقول و نفوس (انسان کبیر) برابر و موازی قرار داده شده، و از سوی دیگر با طبقات مختلف جامعه و افراد و اعضای آن و سهم وظیفه هریک از آنها در هیأت اجتماع همانند و همسان گرفته شده است میر در این رساله مطالب علمی فلسفی دقیق را با زبانی روشن و فصیح آمیخته با آیات و احادیث و اقوال بزرگان و حکما بیان داشته است (برای بحث و تحلیلی درباره این رساله، نک: کربن، ۴۴-۳۲؛ نیز نک: نصر، ۴۵۹-۴۶۰). رساله صناعیه یک بار در هند (۱۲۶۷ق) با اخلاق ناصری در یک مجلد به چاپ سنگی طبع و نشر شد و بار دوم به کوشش علیاکبر شهابی در تهران (۱۳۱۷ش) به طبع رسیده است. جلالالدین آشتیانی نیز گزیدههایی از آن را با حواشی سودمند در مجموعه منتخبانی از آثار حکمای الهی ایران (۶۳-۸۱) درج کرده است. محمدتقی نصیری طوسی ترجمه عربی رساله صناعیه را جزء کتاب ناموس اصغر خود قرار داده است (نک: حقوق، ۴۳۷)
.
۲٫ رساله فی الحرکه نوشته مختصری است به زبان عربی در ۵ فصل در تعریف حرکت و اقسام آن و بیان آنکه هر حرکتی محتاج محرکی است و حرکات کلاً باید از محرکی واحد آغاز شوند که محرک اول است و خود محرکی ندارد.
میر این رساله را از دیدگاه طریقه مشاء نوشته و در آن به رد و انکار نظریه مثل افلاطونی پرداخته است. منتخباتی از این رساله با حواشی مفید به کوشش جلالالدین آشتیانی در منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران (۸۱-۹۰) طبع و نشر شده است.
۳- رساله در تشکیک نامهای است رساله مانند که میر در پاسخ به سؤالی که آقا مظفرکاشانی درباره مسأله تشکیک در ذاتیات از او کرده بود نوشته است میر در این نامه به شیوه مشائیان سخن میگوید و برخلاف اشراقیان که به تشکیک در ذاتیات قائلند. وی ذاتیات را مقول به تشکیک نمیداند. این نامه نیز با تعلیقات جلالالدین آشتیانی در همان منتخبات (۹۰-۹۷) انتشار یافته است.
۴- رساله در کیمیا به فارسی ظاهراً رسالههایی که به نامهای ارکان اربعه رساله در زیبق و کبریت و باب الاصغر در کتابخانهها موجود است باید نسخهها یا تحریرهایی از همین رساله باشد.
منظومهای به زبان عربی نیز در کیمیا به او نسبت داده شده است (مرکزی، ۲/۹۶).
۵٫ حواشی برجوگ بسشت، متنی که میر بر آن حاشیه نوشته کتابی است در عرفان و حکمت هندی که در زمان اکبرشاه به فارسی ترجمه شد. اصل کتاب به نام لگهویوگه و اسیشتهه .خلاصهای است از منظومه بزرگتری به نام یوگه واسیشتهه که به نامهای مهار اماینه و واسیشتهه راماینه نیز معروف است. این منظومه طولانی، در حقیقت گفتوگویی است میان واسیشتهه، حکیم باستانی و افسانهای هند با شاهزاده معروف «راما» یا «راماچندره» ـ که حماسه دینی بزرگ هند، راماینه، شرح کارها و جنگهای اوست ـ و در سراسر آن، استاد حکیم در ضمن بیان داستانهایی پندآمیز تعلیمات اخلاقی و فلسفی خود را برای شاگرد خویش بیان میکند. فلسفهای که در این کتاب مطرح است کلاً همان تفکر توحید وجودی مطلق است که از مکاتب مهم فلسفی و عرفانی هند به شمار میرود و نماینده برجسته آن شنکره است. ولی افکار و آراء پیچیده و دشوار این مکتب در این منظومه به صورتی سادهتر و روشنتر بیان شده و با استفاده از افسانه و تمثیلات شیرین و دلانگیز، به فهم و درک کسانی که اهل تخصص نیستند، نزدیک گردیده است. کتاب اصلی به فارسی ترجمه نشده است، اما خلاصه آن که در سده ۹م به زیان سنسکریت تدوین شده بود، چنانکه گفتیم، در دوران سلطنت اکبر شاه به قلم نظامالدین پانی پتی ترجمه شد و در دورههای بعد نیز ترجمهها و تلخیصهای دیگری از آن به فارسی نگارش یافت (نک: مجتبائی، «روابط فرهنگی»، ۸۴-۸۱). هنگامی که میر فندرسکی به هند رسید، با این کتاب آشنا شد و سخت مجذوب آن گردید.
میر هنگام مطالعه این کتاب، نکات و توضیحات سودمندی در حاشیه آن نوشت هنوز در برخی از نسخههای این کتاب دیده میشود (همو، «میرفندرسکی در هند»، ۶۵). ترجمه فارسی نظامالدین پانی پتی در ۱۳۶۰ ش به کوشش محمدرضا جلالی نائینی در تهران به طبع رسید، ولی این چاپ حواشی میرفندرسکی را ندارد.
از حواشی میرفندرسکی بر این کتاب چنین برمیآید که وی به شناخت معارف هندونی اشتیاق وافر داشته و در این راه کوشش بسیار کرده است. وی با مقدمات زیان سنسکریت آشنایی یافته و از اشاراتی که به چگونگی این زبان و الفاظ و اصطلاحات آن میکند (نک: همو، ۲۸۳-۲۸۴، «میرفندرسکی در هند»، ۶۳-۶۲)، چنین برمیآید که به لزوم قرائت اینگونه کتابها به زبان اصلی پیبرده بوده است. در این حواشی غالباً اشارات و ملاحظات تطبیقی و مقایسه با موضوعات فلسفی یونانی و عقاید اسلامی دیده میشود و از اشاراتی که به کتاب پاتنجل بیرونی در این حواشی میکند، معلوم میشود که با نوشتههای ابوریحان درباره هند نیز آشنا بودهاست (همانجا).
میرفندرسکی برای کتاب جوگ بسشت فرهنگنامهای نیز به نام کشف اللغات جوک ترتیب داده بود که نسخههایی از آن هم به ضمیمه آن کتاب و هم بهطور جداگانه موجود است (نک: منزوی، خطی، ۳/۲۰۱۵). الفاظ و اصطلاحات هندی در این فرهنگنامه به ترتیب حروف تهجی تنظیم شده و تعریفات آنها غالباً از متن کتاب گرفته شده و در مواردی توضیح گونهای از میرفندرسکی نیز بر آنها افزوده گردیده است. علاوه بر این فرهنگنامه، امروز نسخههایی از کتابی به نام منتخب جوک بشست در کتابخانهها هست، از جمله نسخه کتابخانه مجلس شورا (شم ۶۴۰) مورخ ۱۲۶۲ و نسخه متعلق به احمد افشار شیرازی، مورخ ۱۲۳۱ق ـ که به کتابخانه دانشگاه شیراز منتقل شده است ـ که از آثار میرفندرسکی دانسته شده و در هر دو نسخه نام ابوالقاسم میرفندرسکی به عنوان مصنف آمده است (نک: مجتبائی، همان، ۶۸).
در این کتاب قطعههایی کوتاه با مضامین عرفانی از کتاب جوگ بسشت ترجمه پانیپتی عیناً نقل شده و در پی هر قطعه یک بیت شعر فارسی با همان مفاد و مضمون از شاعرانی چون عطار، مولوی، شبستری، سیدحسینی، مغربی، حافظ و شاعران دیگر آمده است. روشن است که مقصود گردآورنده این گزیدهها ارائه یکسانی و یگانگی عوالم فکری عرفانی هندویی و اسلامی بوده است. نکتهای که درباره این منتخب قابل ذکر است، وجود ابیات فراوان از فانی اصفهانی، شاعر سده ۱۳ق، در آن است. در نظر اول وجود ابیاتی از شاعری متأخر در این کتاب طبعاً انتساب آن را به میرفندرسکی ابطال میکند، ولی از سوی دیگر فراوانی این ابیات در سرتاسر کتاب و شمار بسیار بالای آنها نسبت به ابیاتی که از شاعران دیگر نقل شده است (بیش از نیمی از کل اشعار نقل شده در این کتاب از فانی است)، خود دلیل بر الحاقیبودن و افزوده شدن آنها به گزیدههای اصلی در زمانهای بعد تواند بود (نک: همان، ۶۷-۶۸). این کتاب در ۱۳۴۸ش به کوشش جلالی نائینی و تاراچند با عنوان ساختگی آداب طریقت و خدایابی و بدون نام مؤلف یا گردآورنده، از روی نسخههایی که از آن در هند به دست آورده بودند، در تهران طبع و نشر شده است.
۱٫ اشعار. دراغلب تذکرهها اشعاری از میرفندرسکی نقل کردهاند. آنچه از او بر جای مانده، دو قصیده است و چند رباعی و چند قطعه. یکی از قصاید شکوائیهای است از روزگار نامساعد و قدرناشناسی ایام و دیگری منظومهای است در فلسفه و حکمت الهی که پیش از این بدان اشاره شد. این قصیده معروف را چند تن شرح کردهاند (نک: منزوی، خطی مشترک، ۹/۲۲۱-۲۲۱۲). شرح محمد صالح خلخالی، از دانشمندان سده ۱۲ق، در ۱۳۱۲ق، همراه با شرح دعای حضرت امیر(ع) و لوایح جامی در تهران به چاپ سنگی رسیده و شرح حکیم عباس شریف دارابی شیرازی به کوشش فضلاللـه لایق در تهران (۱۳۳۷ش) طبع و نشر شده است.
در بعضی از تذکرهها و کتب تراجم تألیفات دیگری چون تاریخ صفویه، تحقیق المزله و برخی رسالات و نوشتههای دیگر (نک: مدرس، ۴/۳۵۸؛ امین، ۲/۴۰۳) به نام میر ذکر کردهاند که تاکنون اثری از آنها به دست نیامده است.
منبع:topforum.ir
در ادامه بخوانیداحادیثی از لقمان حکیم (ع)بررسی تأثیر جالب دعا بر مغز انسانداستانی از زندگی امام حسین زندگی نامه حضرت محمد (ص)سخنى با حسین (علیه السلام)شغل پیامبراکرم (ص) چه بود؟