تکیه کردم بر وفای او… + متن شعرهای آلبوم جدید محسن چاوشی
تکیه کردم بر وفای او… + متن شعرهای آلبوم جدید محسن چاوشی
مجموعه: شعر و ترانه
غلط کردم غلط/ وحشی بافقیتکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلطباختم جان در هوای او غلط کردم، غلط
عمر کردم صرف او فعلی عبث کردم ، عبثساختم جان را فدای او غلط کردم ، غلط
دل به داغش مبتلا کردم خطا کردم ، خطاسوختم خود را برای او غلط کردم ، غلط
اینکه دل بستم به مهر عارضش بد بود بدجان که دادم در هوای او غلط کردم ، غلط
از بــرای خــاطــر اغــیـار خــوارم مــی کــنـیمن چه کردم که اینچـنین بـی اعتـبـارم می کنی
روزگـاری آنـچـه با مـن کـرد اسـتغنـای تـوگر بگـویـم گـریـه هـا بـر روزگـارم می کنـی
از بــرای خــاطــر اغــیـار خــوارم مــی کــنـیمن چه کردم که اینچـنین بـی اعتـبـارم می کنی
سوی بزمت نگذرم از بس که خوارم کرده ایتا نداند کس که چون بی اعتبارم کرده ای
ناامیدم بیش از این مگذار خون من بریزچون به لطف خویشتن امیدوارم کرده ای
کو به کو/ مولانادوش چه خورده ای دلا راست بگو نهان مکنچون خمشان بی گنه روی بر آسمان مکن
باده خاص خورده ای نقل خلاص خورده ایبوی شراب می زند خربزه در دهان مکن
دوش شراب ریختی وز بر ما گریختیبار دگر گرفتمت بار دگر چنان مکن
کار دلم به جان رسد کارد به استخوان رسدناله کنم بگویدم دم مزن و بیان مکن
ای دل پاره پاره ام دیدن اوست چاره اماوست پناه و پشت من تکیه بر این جهان مکن
هین کژ و راست می روی، باز چه خورده ای؟ بگومست و خراب می روی، خانه به خانه کو به کوعمر تو رفت در سفر، با بد و نیک و خیر و شرهمچو زنان خیره سر حجره به حجره، شو به شوبا که حریف بوده ای؟ بوسه ز که ربوده ای؟زلف کرا گشوده ای؟ حلقه به حلقه مو به مو
کار دلم به جان رسد کارد به استخوان رسدناله کنم بگویدم دم مزن و بیان مکن
ای دل پاره پاره ام دیدن اوست چاره اماوست پناه و پشت من تکیه بر این جهان مکن
رمیدیم از وحشی بافقیاز سر کـوی تو با دیـــده تر خواهم رفتچهـره آلـوده به خوناب جگـر خواهـم رفـت
ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیمامید ز هر کس که بریدیم ، بریدیم
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشینداز گوشه بامی که پریدیم ، پریدیم
رم دادن صید خود از آغاز غلط بودحالا که رماندی و رمیدیم ، رمیدیم
نگار/ باباطاهرنگار تازه خیز من کجایی آی کجاییبه چشمان سرمه ریز من کجایی آی کجایی
نفس بر سینه ی عاشق رسیده آی رسیدهدم مردن عزیز من کجایی آی کجایی
بمیرم تا تو چشم تر نبینیشراره آه پرآذر نبینی
چنان از آتش عشقت بسوزمکه از من رنگ خاکستر نبینی
به والله که جانانم تویی توبسلطان عرب آی جانم تویی تو
تو دوری از برم دل در برم نیستهوای دیگری اندر در سرم نیست
نگار تازه خیز من کجایی آی کجاییبه چشمان سرمه ریز من کجایی آی کجایی
نفس بر سینه ی عاشق رسیده آی رسیدهدم مردن عزیز من کجایی آی کجایی
ستمگر/ شهریاربرو ای یار که ترک تو ستمگر کردمحیف از آن عمر که در پای تو من سرکردم
عهد و پیمان تو با ما و وفا با دگرانساده دل من که قسم های تو باور کردم
به خدا کافر اگر بود به رحم آمده بودزآن همه ناله که من پیش تو کافر کردم
تو شدی همسر اغیار و من از یار و دیارگشتم آواره و ترک سر و همسر کردم
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگرانرفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردیتو بمان و دگران وای به حال دگرانبرو ای یار که ترک تو ستمگر کردمحیف از آن عمر که در پای تو من سرکردم
عهد و پیمان تو با ما و وفا با دگرانساده دل من که قسم های تو باور کردم
به خدا کافر اگر بود به رحم آمده بودزآن همه ناله که من پیش تو کافر کردم
در غمت داغ پدر دیدم و چون در یتیماشک ریزان هوس دامن مادر کردم
شیر مردا/ مولاناچون ملک ساخته خود را به پر و بال دروغهمه دیوند که ابلیس بود مهترشان
همه قلبند و سیه چون بزنی بر سر سنگهین چرا غره شدستی تو به سیم و زرشان
شیرمردا تو چه ترسی ز سگ لاغرشانبرکش آن تیغ چو پولاد و بزن بر سرشان
من خود آن سیزدهم/ شهریاریار و همسر نگرفتم که گرو بود سرمتو شدی مادر و من با همه پیری پسرم
تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوزمن بیچاره همان عاشق خونین جگرم
پدرت گـوهـر خود را به زر و سیم فروختپدر عشق بسوزد که درآمد پدرم
عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنرعجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرم
سیزده را همه عالم به در امروز از شهرمن خود آن سیزدهم کز همه عالم بدرم
تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیمگاهی از کوچه معشوقه خود می گذرم
تو از آن دگری رو که مرا یاد تو بسخود تو دانی که من از کان جهانی دگرم
از شکار دگران چشم و دلی دارم سیرشیرم و جوی شغالان نبود آبخورم
سیزده را همه عالم به در امروز از شهرمن خود آن سیزدهم کز همه عالم بدرم
تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیمگاهی از کوچه معشوقه خود می گذرم
قراضه چین/ مولاناای عاشقان ای عاشقان آن کس که بیند روی اوشوریده گردد عقل او آشفته گردد خوی او
معشوق را جویان شود دکان او ویران شودبر رو و سر پویان شود چون آب اندر جوی او
شاهان همه مسکین او خوبان قراضه چین اوشیران زده دم بر زمین پیش سگان کوی او
این عشق شد مهمان من زخمی بزد بر جان منصد رحمت و صد آفرین بر دست و بر بازوی او
دلا بسوز که سوز تو کارها بکندنیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند
شاهان همه مسکین او خوبان قراضه چین اوشیران زده دم بر زمین پیش سگان کوی اواین عشق شد مهمان من زخمی بزد بر جان منصد رحمت و صد آفرین بر دست و بر بازوی او
جلوه گاه رخ او دیده من تنها نیستماه و خورشید همین آینه می گردانند
بهرام گور/ خیامآن قصر که جمشید در او جام گرفتآهو بچه کرد و شیر آرام گرفت
بهرام که گور می گرفتی همه عمردیدی که چگونه گور بهرام گرفت
ای دیده اگر کور نئی گور ببینوین عالم پر فتنه و پر شور ببین
شاهان و سران و سروران زیر گلندروهای چو مه در دهن مور ببین
منبع:caffemusighi.com
گلچینی از شعر و ترانه هاچند شعر کوتاه از شاعران مشهور ایران۳ شعر زیبا از پابلو نرودااز دوست داشتن(فروغ فرخزاد)اشعار زیبا و عاشقانه(۲)اشعار و زندگینامه ی وحشــی بافقـــی بیتوتهیِ کوتاهیست جهان(احمد شاملو)