دل به بوی وصل (سلمان ساوجی)
دل به بوی وصل (سلمان ساوجی)
مجموعه: شعر و ترانه
اشعار سلمان ساوجی, شعر و ترانه
خواجه جمال الدین سلمان ابن خواجه علاءالدین محمد مشهور به سلمان ساوجی در دههٔ اول قرن هشتم هجری در ساوه متولد شد. دلشاد خاتون همسر شیخ حسن بزرگ نسبت به سلمان کمال توجه و محبت را داشت و تربیت فرزندش سلطان اویس را به او واگذار کرد. وی در اواخر عمر منزوی شد و به زادگاه خود بازگشت و در همانجا در سال ۷۷۸ هجری قمری دار فانی را وداع گفت. از وی علاوه بر دیوان قصاید و غزلیات و مقطعات، دو مثنوی به نام “جمشید و خورشید” و “فراقنامه” به جای مانده است.
دل به بوی وصل آن گل آب و گل را ساخت جا
ورنه مقصود آن گلستی گل کجا و دل کجا
از هوای دل گل بستان خوبی یافت رنگ
وزگل بستان خوبی بوی مییابد هوا
گر دماغ باغ نیز از بوی او آشفته نیست
پس چرا هر دم ز جای خود جهد باد صبا
جز به چشم آشنایانش خیال روی او
در نمیآید که میداند خیالش آشنا
با شما بودیم پیش از اتصال مائ و طین
حبذا ایاما فی وصلکم یا حبذا
مردمی کایشان نمیورزند سودای گلی
نیستند از مردمان خوانندشان مردم گیا
تا قتیل دوست باشد جان کجا یابد حیات
تا مریض عشق باشد دل کجا خواهد دوا
هندوی زلف تو در سر دولتی دارد قوی
اینکه دستش میرسد کت سر در اندازد به پا
عاشقان آنند کایشان در جدایی واصلند
حد هر کس نیست این هستند آن خاصان جدا
زن خراب آباد گل سلمان به کلی شد ملول
ای خوشا روزی که ما گردیم ازین زندان رها
گردآوری:بخش فرهنگ و هنر بیتوته
گلچینی از شعر و ترانه ها۳ شعر زیبا از پابلو نرودابیتوتهیِ کوتاهیست جهان(احمد شاملو)شعر کوچه فریدون مشیری و جواب هما میرافشار مولانا – سرمست شد نگارم بنگر به نرگسانشچند شعر کوتاه از شاعران مشهور ایراناشعاری زیبا از مهدی اخوان ثالث