سر بی کلاه
سر بی کلاه
مجموعه: شهر حکایت
کچلی از حمام بیرون آمد، کلاهش دزدیده بودند. با حمامی ماجرا می کرد، گفت: تو این جا آمدی، کلاه نداشتی.
گفت: ای مسلمانان این سر از آن سرهاست که بی کلاه به راه توان برد؟
منبع:روزنامه خراسان
گنجینه مثل ها و حکایاتحکایت بهلول و آب انگوراحمق ترین مردم جواب تحسین برانگیز جواب دندان شکندرس بهلول به شیخ جنید دفع بلاء و علاء