

شعر ساعت از سهراب سپهری
شعر ساعت از سهراب سپهری
مجموعه: شعر و ترانه
شعر زیبای سهراب سپهری
سایه دراز لنگر ساعتروی بیابان بیپایان در نوسان بود:میآمد، میرفت.میآمد، میرفت.و من روی شنهای روشن بیابانتصویر خواب کوتاهم را میکشیدم،خوابی که گرمی دوزخ را نوشیده بودو در هوایش زندگیام آب شد.خوابی که چون پایان یافتمن به پایان خودم رسیدم.من تصویر خوابم را میکشیدمو چشمانم نوسان لنگر ساعت را در بهت خودش گم کرده بود.چهگونه میشد در رگهای بیفضای این تصویرهمه گرمی خواب دوشین را ریخت؟تصویرم را کشیدمچیزی گم شده بود.روی خودم خم شد:حفرهٔی در هستی من دهان گشود.سایه دراز لنگر ساعتروی بیابان بیپایان در نوسان بودو من کنار تصویر زنده خوابم بودم.تصویری که رگهایش در ابدیت میتپیدو ریشه نگاهم در تار و پودش میسوخت.اینبارهنگامی که سایه لنگر ساعتاز روی تصویر جان گرفته من گذشتبر شنهای روشن بیابان چیزی نبود.فریاد زدم:تصویر را باز ده!و صدایم چون مشتی غبار فرو نشست.سایه دراز لنگر ساعتروی بیابان بیپایان در نوسان بود:میآمد، میرفت.میآمد، میرفت.و نگاه انسانی به دنبالش میدوید. سهراب سپهری
بیشتر بخوانید: شعر آب را گل نکنیم
گردآوری:بخش فرهنگ و هنر بیتوته
گلچینی از شعر و ترانه هاآرمان شهر سپهریاشعار عاشقانه سهراب سپهریتا انتهای حضور (سهراب سپهری)غمی غمناک (شعر سهراب سپهری)چشم ها را باید شست/ سهراب سپهریآب را گل نکنیم- سهراب سپهری