رنسانس آغازگر کوشش هنرمندان بود برای پیشی گرفتن از طبیعت، پیکره های قوی بنیه و جاندار روی یک زمینه طلایی. در میان هنرمندان فلورانسی نقاش برجسته ای به نام ساندرو بوتیچلی بود. او ۱۴۴۶ پس از میلاد به دنیا آمد و در ۱۵۱۰ از دنیا رفت. یکی از مشهورترین تابلوهای او، نه یک افسانه مسیحی بلکه اسطوره کلاسیک یا یونانی- رومی را به نام «تولد ونوس» بازنمایی می کند. اساطیر تحسین برانگیز یونانی- رومی در نگرش آنها، چیزی فراتر از افسانه های قشنگ و شادی آورشان پریان بود. آنان چنان خرد برتر باستانیان را باور کرده بودند که اعتقاد داشتند این افسانه های کلاسیک باید حقیقت عمیق و رازآمیزی را دربرداشته باشد. داستان تولد ونوس، به باور این فضلا، نماد رازی بود که به وسیله آن، خداوند پیام زیبایی خود را بر جهانیان نازل کرده بود. می توان حدس زد که نقاش با چه احساس احترامی به بازنمایی این اسطوره به شیوه ای شایسته، همت گماشته است. آزادی هایی که بوتیچلی در رویکرد به طبیعت برای رسیدن به طرحی زیبا برای خود قائل شده است، بر زیبایی و هماهنگی تصویر می افزاید، زیرا گیرایی وجود لطیف و رعنایی را که سبکبال، هم چون عطیه ای آسمانی به ساحل زمینی ما گام می نهند، اعتلا می بخشد. تابلوهای او درواقع یک الگوی کاملا هماهنگ ارائه می کند.
شاعران دوره کلاسیک، در سراسر قرون وسطی، اسم و رسم خود را حفظ کرده بودند، ولی فقط در زمان رنسانس که ایتالیایی ها با چنان شور و شوقی برای بازیابی عظمت پیشین روم به پاخاستند. در آثار او آرایش صحنه چنان واضح و متقارن است که موجب می شود ناظر آن را تاحدی خشک و بی روح احساس کند. نقاش خود گویی به این نقیصه آگاه بوده است و کوشیده تنوعاتی را در کار خود ایجاد کند. نقاش با به کارگیری شیوه های ساده سعی کرده است که نرمشی در تقارن خشک آرایش صحنه به وجود آورد، و نوعی احساس تحرک و حرکت متقابل را، بسیار شبیه آنچه در یک قطعه موسیقی شنیده می شود، در ناظر ایجاد کند. وی برای بازنمایی چشم اندازی از مناظر زیبای توسکان در پس زمینه، از فن نوین ژرف نمایی استفاده کرده است، ولی نقش مایه اصلی و پس زمینه، هیچ گونه درهم آمیختگی با یکدیگر ندارند.
شبیه سازی اشیا به وسیله بوتیچلی با عناصری هم چون پارچه و تداعی کننده نرمی آن نکته ای بود که در نقاشان قبلی کمتر به چشم می خورد. پس از وی بود که مورخان پسین آن را به عنوان نقطه رسمی پایان قرون وسطی انتخاب کرده اند. در هنر ایتالیا نقاط عطف مختلفی وجود دارد که می توان آنها را هم چون آغاز عصری نوین توصیف کرد، دستاوردهای جوتو حدود سال ۱۳۰۰ و دستاوردهای برونلسکی حدود سال .۱۴۰۰ ولی حتی شاید مهمتر از انقلاب هایی که در روش ها صورت گرفت، تغییر تدریجی بود که در طول این دو قرن در دنیای هنر به وقوع پیوست. حس این تغییر ساده تر از توصیف آن است.
سیر روند تکاملی هنر فلورانس در بخشی باتلاقی به بوتیچلی همراه است و وی به چه قدرت و صلابت این مسیر را بر آیندگان هموار می کند. مسیری صعب که امثال او با به وجود آوردن فنونی هم چون ژرفانمایی آن را سهل کردند و به سوی حقیقت های متفاوت نقاشی سوق دادند.
منبع: بیتوته