

پیامک های عاشقانه بخش ۴۵۸
آدمها تا وقتی که هستند هیچ حسی درونشان دیده نمیشود…
آن زمان که میروند معلوم میشود حسی درونشان بود یا نه و پایمال کردن یک حس یعنی مرگ آن حس… از عشق زیاد شنیدم, اما طعم عشق را زمانی چشیدم که در چشمان او اشک هایی را دیدم که برای پاک شدن, به جز دستان من به هیچ دستی اعتماد نکردند
قلبم بوی کافور میدهد!
شب به شب…
مرده شور یکی دیگر از ارزوهایم را غسل میدهد و کفن میکند! هیچ گـاه فکــر نمی کـردم فاصـله بینمــان آنقــدر زیـاد شـود کـه …
تـو بی خـــیـال زنـدگی کنــی …
و مــن با خیــالـت ،
بـی خیــال زندگــی شــوم !!! در سگ بودن اخلاقم شکی نیست ,
ولی وفا داریم به کل هیکل خیلی ها می ارزه … تـــــــــــــو
تمام الفبا می شوی
و مـــــــــن
دوباره باید یاد بگیرم
که چطور
می شود نوشت! از تو یـــــادگاری دارم
ولــــی
یــــادگـــاری من
با بقیه فــــرق دارد
یــــــادگــــــاری مــــن
از تو
ســــینه ای پر از درد اســـــت … هر امدنی رفتنی دارد …
قبول
امدنت قشنگ بود اما چرا اینقدر بی رحمانه رفتی …؟ اسمم به نام تو، عشقم به یاد تو، جسمم برای تو، جونم فدای تو، روحم کنار تو، اما زندگیم مال خودم چون که زندگیم تویی…!!!
اینقدر خیره میشدند به لحظه های شیرینمان
که اینـــک
فقط خاطره های خوش عذابم میدهتد
ولی من که به شوریِ چشم اعتقاد نداشتم . . ! تو هر شب بی ادعا در من شعر می شوی . . .
و من هر روز مغرورانه پز شاعر بودنم را میدهم …! خنده های تو تنها چیزیست که خدا با دست هایش خلق کرد!
زمین و کهکشان و کوه ها
دایناسورها و دریاها
و تمام مردم
خود به خود پیدا شدند! ^-^ƒ@
☤ ʝѺ◎ᾔ^-^
خیالت مثل چُرت صبحگاهی ست!
هی با خودم می گویم
فقط پنج دقیقه ی دیگر … سخته واسه خوشبخت شدن کسی دعا کنی که یه روز واسه خوشبخت کردنت قسم میخورد !
امــــروز به پـایـان می رسـد از فردا برایــم چیزی نگــو ! مــن نمی گــویم ” فردا روز دیــگری ست ” فقــط می گــویم ” تو روز دیــگری هســتی ” تــو فردایــی همــان که بایــد بخاطـــرش زنده بــمانم!
عاشق که باشی . . .
باران که ببارد . . .
یه نخ سیگار که باشد . . .
هر کام سیگارت یه دنیا ارزش دارد . . .
با هر کام عشقت را حس خواهی کرد . . . زیباست وقتی قلبی داری که صاحبش خودت هستی؛
اما زیباتر آنست. که ، همسری داری که قلبش تو هستی. ؛ مردم همه تو را، به خدا سوگند میدهند
اما برای من،
تو آن همیشه ای
که خدا را به تو سوگند میدهم…
قیصر امین پور میخواهم به اخر اسمت مـــــــــــیم مالکیت اضافه کنم
میخواهم به عالم و ادم بفهمونم که تو ســـــــهم منی
میخواهم به بـــــــــــــودنت کنار خــــــــــــــــــودم ببالم
میخواهم عشـــــــــقم همچو افسانه ها افسانه شود
افسانه ای مـــــــــــــاندگار
میــــــــخواهمت و این سراغازی است برای سربلندیم
چون تو یارمی تو همدممی تو پشت و پناهمی تو و تو