
پیامک های عاشقانه بخش ۷۵۰
دیگــر قـــاصِـدک هــا
بـِـه دَستـــ مـــا نِـمیرسنــد! چـــون شَــرم دارنــد
پِیغــــام چَنــد نَفــــر را
بـِــه یـــک مَقصـــد بِبـــَـــرنـــد!! گـاهـی درد ِ یــه آغـــوش ســــفـــتــــــــ و مـــحـــکـــم از درد ِ یـــه تـــرکـــه ی درخـــــتِ آلـــبــالـــو هـــم بــیــشــتــره امــــا . . .
ایـــن کــجــا و آن کـــجــــا . . .
درد ِ آغــــوشــــم آرزوســـــتــــــــ . . . . پیش از خواب ، میچـرخم به سمتش حـرفی نمیزنیم فقـط به هم نگـاه میکنیم.
مـن و
دیـوار رو به رویم را میگویم…!!! عادت کردن لطیف ترین حسی یه که میشه توی هر موجود زنده ایی ایجاد کرد.
عادت کردن یه اعترافه. یعنی اینکه من بی اون نمی تونم .
با عشق خیلی فرق داره. عشق بالا و پایین داره زیر و بم داره.
تلاطم و طوفان داره، آرامشم داره ولی مدام باید منتظر یه نوسان بود .
عادت کردن اما همش آرامشه! نـجـــابــتِ انـگـشــــت هـایِ کــودکـانـه ام … جــا مـانـده لـای دســتـهـای مـــردانــه ات …
آن نـجــــابــت شَـــرَف داشــت ..
بـه تــمـام آدمــک هــایی کـه مـیـدانــم هیــچـکـدامشــان جــایِ خـــالیـم را بـرایــت پُـــر نخـــواهـنـد کــرد … ! ! ! ! ! ! ! ویــــــــــــــژه M 2 S ! ! ! ! ! ! !
خیلی سخته
وقتی آواز میخونی
عشقت هم گریه کنه . . .
اما واسه یه عشقه دیگه . . . . قــیـامـتی سـت !
از لـحـظه ای که زنــگ ِ تــلـفن بـــلـند مـی شـود ..
از جـــا مــی پَـــرم !
تــا لـحـظه ای کـه ..
مــثـل ِ هـمـیـشه ..
تــــو نـــیـستـی ! ســــر زده بیــــــا …کمــــــﮯ آشفتــــگی بــــد نـیست …آن وقــــــت …تکــــــاندن ِ شانــــــه هاﮮ ِ پُـر غُـبــــــار
و مُرتب کردن ِ موهــــــاﮮ ِ پریـشــــــانت ،
بهانـــــــﮧ اﮮ مـﮯشود براﮮ ِ زندگـــــــﮯ چرا دیگر نمیتابی به این دریای طوفانی
هوا سرد است و خورشیدم نگو در بند و زندانی
تمام این غزل هارا به یمن آنکه برگردی
کنم سیراب و بعد ار آن سر راه تو قربانی
نگو دریا نمیبارد که من از گریه لبریزم
و در هر قطره ی اشکم که میریزد تو پنهانی
سفر کردند ماهیها از این دریای یخ بسته
تو تابستان من بودی شدم دیگر زمستانی
*تو در من آتشی هستی که خاموشت نخواهم کرد*
خودت این را به من گفتی ولی حالا گریزانی
من از هر مرغ دریایی نشانی از تو میخواهم
که میگویند عاشق شد مگر این را نمیدانی؟!
و در آن لحظه امواجی مرا بر صخره میکوبد
تنم آهسته میسوزد در اندوه پشیمانی
به آن چشمی که میبوسی حسادت میکنم اما
دلم آرام میگیرد ک تو خوشحال و خندانی زبانم را نگاه خسته ات بست
زمستان با زمستان ها بپیوست
نگاهت لرزشی انداخت در دشت
دلم چون متن یک آیینه بشکست میدونم فردا استاد به چشمام خیره میشه و میپرسه کجا بودی که درس نخوندی…!؟
آخه چجوری بهش ثابت کنم فکر تو هم جاییست در دنیا…… و مرا به تو هیچ تملکی جز این نیست که همواره دلم برای “مهربانیت “تنگ می شود…
عاشقی چیزی برای هدیه نیست
طرح دریا و غروب و گریه نیست
عاشقی یک کلبه ویرانه نیست
صحبت از شمع و گل و پروانه نیست
عاشقی تنهای تنها یک تب است
بی تو مردن در سکوت یک شب است ولو دروغ چه زیباست «دوستت دارم»
چقدر مثل مسیحاست «دوستت دارم»
شروع وسوسه ی سوختن ولی بی شک
کلام آخر دنیاست «دوستت دارم» وقتی که نیستی
بادیدن هر صحنه عاشقانه ای
احساس یک پرانتز را دارم
که همه ی اتفاقات خوب خارج از آن می افتد تو چه میدانی.
تنهایی در بین هزاران آدم یعنی چه. با وفا بودن یعنی چه.
دیدنت و بند آمدن زبان یعنی چه. نمیدانم! چرا وقتی به تو فک میکنم قلبم تند تر میزند. اشکم جاری میشود. بدنم می لرزد.
منم و یک سیگار. همدم تنهایی ام.
به امید زنده ام. که اگر همین را هم نداشتم. هزاران بار از دوریه تو مرده بودم زلیخا؛ جان_ یوسفت راستش را بگو….. ب خدایت چ گفتی ک خودش اینطور پا درمیانی کرد؟؟
وقتی کسی به عشقش میگه نفسمی…
یعنی نمیشه نفسم رو با کسی قسمت کنم,
یعنی آدم باش و فقط مال من باش !
یعنی چشمات باید فقط منو ببینه
بفهم لطفا … درون سینه آهی سرد دارم
رخی پژمرده رنگی زرد دارم
ندانم عاشقم،مستم،چه هستم
.
همین دانم دلی پر درد دارم