پیامک های عاشقانه بخش ۷۹۷
عشق از پاکترین درجات انسان است….
عشق مثل راه رفتن رو آبــــــــــ
عاشق دیگه پیدا نمیشـــــــه
✰◄سـ۰۶³¹ـارا►✰ ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ به دلم گفتم بخواب !!!
هیچکس آشفتگی ات را شانه نخواهد زد
اینجا پر از تنهایی ست….. ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ دوست داشتن کسی که
دوستت داره
وظیفس
اما دوست داشته شدن
توسط کسی که دوستش داری
زندگیه ! !!!!! ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ عمری قسم می خوره که سرش به کارش باشه
بس که قسم شکوند دلم دچار تکرار شد
هی میگه سر به راهمو سر به هوا نیستم
باز دوباره یکی رو دید زودی هوادار شد ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ آن شب که گفتی باورم کن با تو میمانم”
دلواپسی های من از صبح فردا بود”
آن شب که گفتی با تو هستم تا که دنیا هست”
باور نکردم گرچه این جمله زیبا بود”
در عمق دریا هرگز یک قطره پیدا نیست”
پایان عشق ما پایان دنیا نیست” ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ (ادامه ی پست پایین)
به سمت صدا برمیگردن-دختربا دیدن یه جفت چشم آبی با تعجب بهش نگاه میکنه! مــســــیـــحــــــا!!! اینجا! مسیحا هم با تعجب یه بار به دختر و یه بار به امیر نگاه میکنه و گوشیشو برمیداره و میره بیرون! امیر: مانیا عزیزم؟ مانیا: جونم؟ خوبه این؟ یا بگم مدلای دیگرم بیاره؟ مانیا: نه امیر همین خیلی خوشگله اینو برداریم! امیر: باشه خانومی- فروشنده: مبارکه- امیر: ممنون چقدر باید تقدیم کنم؟… یه ربع بعد-داخل مغازه لباس عروس- دارن لباسارو نگاه میکنن-امیر همینطور که خیره شده به یه لباس-مانیا؟-مانیا: جونم؟ امیر: اون پسر رو میشناختی؟ همون پسره طلا فروشه؟-مانیااز این همه دقت امیر یکه میخوره! آخه چند ثانیه بیشتر طول نکشید نگاه کردنش به مسیحا! مانیا: آره هم دانشگاهیمه دانشجو مهندسیه اسمشم مسیحاس،چطور؟-امیر: همینجوری! آمارشم که داری!- مانیا-نه بابا من یه بار بیشتر ندیدمش! اینارم الناز میگفت! امیر: آها! عزیزم ببین این خوبه؟ و به لباس عروس یک دست سفیده ساده و بسیار شیک! اشاره کرد… مانیا: وای امیر فوق العادس! خیلی خوش سلیقه ای عشقم!-ده دقیقه بعد-مانیا تو اتاقک پرو-امیر نشسته رو مبل،مظطربه انگار! دستش رو داخل موهای کوتاهو خوش حالتش فرو میبره و به مبل تکیه میده،حسه مبهمی پیدا کرده بود بادیدن این پسر!-مانیا صداش میزنه تا درمورد لباس نظر بده…
و ماجرا تازه شروع میشه…!!!
ادامه دارد… ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ برای عاشق شدن آنچه حرف اول را میزند احساس جوانی است نه خود جوانی،و احساس جوانی به طور معمول به دنبال باران و بهار و گل بابونه نیست،عاشق گاهی در انتهای خارهای یک گل کاکتوس به غنچه ای میرسد که ماه را بر لب های اون می نشاند.
رمان احساس پنهان
نوشته ی حسن کریم پور ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ *”…”*
قسمت ۴
امیر سرکوچه تکیه داده به پرشیای مشکیش، دختر میره سمتش،هردو همزمان سلام میکنن، امیر دستشو میاره جلو و دست دخترو میگیره، امیر: خوبی عزیزم؟ دلم واست تنگ شده بود خیلی!-دختر: ممنون عزیزم خوبم! جدا؟!! اگه دلت تنگ شده بود میومدی خونمون!!- امیر: إ بچه پررو من بخاطره امتحانای شما کمتر میام که بتونی بخونی! اصلا حالا که اینطور شد! این یه ماه مونده به عروسیمونو همش خونه شمام!-دختر: خب بیا کی جلوتو گرفته؟ من که از خدامه!-سلام- این مامانش بود که پشت سرش وایساده بود! امیر: سلام مرجان خانوم… بعد از احوال پرسی سوار ماشین میشنو حرکت میکنن- ۲ ساعت دیگه-بعدازسفارش طرح و ساخت کمدا و تخت و مبل و میز صندلی و… -مامانش میره خونه خالش که همون نزدیکیاس؛پاساژ-داخل مغازه طلافروشی-امیر: عزیزم بیا ببین کدومو دوس داری؟-دختر: امیر سنگین نباشه ها میدونی که! امیر درحالی که چشماشو میچرخونه: بله خانومم میدونم!
آقا اگه میشه یه سرویس ظریفو خوشگل بیارین-فروشنده که یه مرد مسن با ریش پرفسوری بود با گفتن بله حتما! از ویترین یه سرویس طلا سفید رو میزاره جلو امیر ودختر رو پیشخوان!دختر: وای امیر چه خوشگله! امیر با لبخند: آره عزیزم- بابا موبایلم اینجامونده؟؟ فروشنده:آره پسرم اینجا مونده،بگیرش
(ادامه در پست بالا) ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ “توش چی دیدی که عاشقش شدی؟؟”
آخه مگه اینم سواله که می پرسی…
اگه قرار بود توام ببینی که تو عاشقش می شدی! ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ تنها یک خداحافظی بی دلیل دل تمام سلام هایم را شکست… ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ ♫☼https://4s3.ir/wp-content/uploads/2021/03/arrow-down.gif*(محمدرضا)https://4s3.ir/wp-content/uploads/2021/03/arrow-down.gif*♫☼
دوسـت داشـن مـثـل یـه مـوجـود زنـده اسـت …
وقـتـی مـریـض شد،نـبـایـد دعـواش کـنـی کـه چـرا مـریـض شـده …
عـوضـش بـایـد بـیـشـتـر وقـت بـراش بـذاری و بـیـشـتـر بـا صـبـوری ازش نـگـهداری کـنی…!!! ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ چه راحت زندگیم شده مات یه پارادوکس مسخره
چه سخت من شدم کیش این تناقض:عشق و نفرت…
حسی که بهت دارم تشخیصش سخته!!!خیلی… ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ اگه زمان برگرده عقب تنها چیزی که میخوام:
اینه که هیچ وقت باهات آشنا نمیشدم،هیچ وقت جوابتو نمیدادم…
شروعی که انقدر زود تموم بشه،عشقی که انقدر راحت تبدیل به نفرت بشه همون بهتر که شروع نشه!!!!
کاش میشد… ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ اگر بزرگی و شکوه خود را در آینه چشمان می دیدی دیگر خود را برای کس دیگری کوچک نمی کردی ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ بازنده منم که در را باز میگذارم….
شاید روزی بازگردی….
دزدهم که بیاید چیز مهمی برای بردن نمیابد
مهم من بودم که تو بردی!!!!!!! ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ وقتی جای “خنده” غم میشینه روی لبام تشنه نوازشم اونم با دستای تو….. ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام
پست اولمه
عزیزترین آدمها مثل پازلن!اگه نباشن نه جاشون پر میشه نه چیزی جاشونو مییگیره! ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ پیامبر شبهای دلتنگی ام باش،
که من بی اعجاز،
ترا مؤمنم! ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ من
تصوراتم از تو
با ” کــــــــاش ” گره خورده
تـــو ،
توقعاتت از من
با ” بایـــــــــد” ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️